به گزارش ایران ناز , اینستاگرام پرویزپرستویی بازیگر مشهورسینمای ایران پر است از عکسها و متنهای آموزنده و زیبا . پرویز پرستویی روز مادر را با انتشار عکس و متن زیبایی تبریک گفت . پرویز پرستویی در سال ۱۳۳۴ در روستای چارلی از توابع بخش کبودرآهنگ، یکی از شهرهای استان همدان، متولد شد. پدرش کشاورز بود و زمانی که پرویز ۳ ساله بود به تهران مهاجرت کرد.
پرویز پرستویی فرارسیدن روز مادر را به شیوهای متفاوت در اینستاگرام تبریک گفت.پرویز پرستویی تصویری از یک بانوی کهنسال در اینستاگرام منتشر کرد و در ادامه نوشت:«روزی نه چندان دورِ دور، او هم نگاری بوده است.روز مادر بر همه مادران سرزمینم مبارک باد»در ادامه تصویر تبریک روز مادر پرویز پرستویی را مشاهده می کنید.
اینستاگرام این هنرمند توانا و محبوب پر است از دلنوشته های خواندنی.قلم پرویز پرستویی هم مانند هنر بازیگری اش آدم را مجذوب میکند.
پرویز پرستویی با انتشار عکسی از فیلم به یاد ماندنی« مادر » ساخته زنده یاد علی حاتمی ،متن تاثیرگزاری برای مادرش نوشت:
دیروز به مادرم زنگ زدم بعد از مرگش تلفن ثابت خانه اش را جمع نکردیم …. نمی خواهم ارتباطمان قطع شود.هر وقت دلم هوایش را میکند بهش زنگ میزنم …تلفنش بوق میزند ….بوق میزند …بوق میزند …وقتی جواب نمیدهد با خودم فکر میکنم یا برای خرید رفته بیرون یا خانه همسایه است ….الان چند سال میشود هر وقت دلم هوایش را میکند دوباره زنگ میزنم .شماره ” بیرون ” را هم ندارم زنگ بزنم بگویم : ” به مادرم بگید بیاد خونه اش دلم براش تنگ شده ” !دوست من اگر مادر تو هنوز خانه است و نرفته ” بیرون ” …..امروز بهش زنگ بزن ….برو پیشش ….باهاش حرف بزن ….یک عالمه بوسش کن ….صورتتو بچسبون به صورتش ….محکم بغلش کن ….بگو که دوستش داری ….و گرنه وقتی بره ” بیرون ” خیلی باید دنبالش بگردی …..باور کنید ” بیرون ” شماره ندارد
تبریک روز مادر پرویز پرستویی با انتشار عکسی از فیلم به یاد ماندنی« مادر »
این هنرمند در بخشی دیگر درباره مادر مینویسد :
«مادرم آن روزها همه چیز برایش حیف بود، جز خودش!یک صندوق چوبی بزرگ داشت پر از چیزهای حیف!در خانه ما به چیزهایی حیف گفته میشد که نباید آنها را مصرف میکردیم..!!نباید به آنها دست میزدیم،فقط هر چند وقت یک بار میتوانستیم آنها را خیلی تند ببینیم و از شوق داشتن آنها حَظ کنیمو از حسرت نداشتن آنها غصه بخوریم!حیف مادرم که دیگر نمیتواند در صندوق حیف را باز کند و چیزهای حیف را در بیاوردو با دستهای ظریف و سفیدش، آنها را جلوی چشمان پر احساسش بگیرد و از تماشای آنها لذت ببرد!
مادرم هیچ وقت خود را جزو چیزهای حیف به حساب نیاورد…دستهایش، چشمهایش، موهایش، قلبش، حافظهاش، همه چیزش را به کار انداخت و حسابی آنها را کهنه کرد.
حالا داشتههایش آنقدر کهنه شده که وصله بردار هم نیست…حیف مادرم که قدر حیفترین چیزها را ندانست!قدر خودش را ندانست و جانش را برای چیزهایی که اصلا حیف نبودند تلف کرد…»