ساحل که تو باشی ؛
ترسی از صخره ها نیست
هزار بار به سویت
موج برمی دارم
سرم به سنگ می خورد اما
دوباره برمی گردم
دوباره برمی گردم
♥
♥
♥
♥
♥
رویش عشق
سر آغاز کتاب من و توست
گوش کن
این صدای دل یک بلبل مست
در تمنای گلی است
که به او می گوید
تا ابد
لحظه به لحظه دل من
با همه مستی و شیدایی و عشق
همه تقدیم تو باد
♥
♥
♥
♥
♥
خیلی ها آمدند،
خیلی چیزها گفتند
و
رفتند
تو نه آمدی,
نه چیزی گفتی
و نه رفتی
و من عاشق
همین نیامدنت هستم
و این یعنی شعر
♥
♥
♥
♥
♥
صبح
برکت چشمان توست
آنگاه که
انتظار حضورت
واژه واژه
درمن شعر می شود
♥
♥
♥
♥
♥
باران
دلچسب است ، قدم زنان ؛
برویم تا کافه تریا
آنجا عشق را برایت وصف می کنم :
تو آنسوی میز
من این سو
تو مثل همیشه ، هات چاکلت ،
من هم به چشمانت قهوه سفارش می دهم
بماند بقیه اش
♥
♥
♥
♥
♥
عاشق ها آدم های عجیبی هستند
وقتی که گریه میکنند
یعنی تصویر خنده ی کسی
جلوی چشم هایشان است
♥
♥
♥
♥
♥
آغازم که نبوده ای
پایانم هم نباش
من میخواهم حالا حالاها با تو عاشقی کنم
فقط کاش توان نگه داشتن عقربه های زمان را داشتم ؛
کاش
♥
♥
♥
♥
♥
اندوه مرا
بچین
که رسیده است
♥
♥
♥
♥
♥
اعتراف
عجب ؛
جمعه بازاریست
دلم
بی ” تو “
♥
♥
♥
♥
♥
یک پلّه مانده به “تو”
مار چشمت
نیشم می زند
پلّه پلّه پرت می شوم
از مسیر عاشقی
امّا دوباره بالا می روم
دوباره عاشق می شوم
♥
♥
♥
♥
♥
دوباره
می سرایمت
این بار
در کوچه باغی که
شکوفه های بهار نارنج
سرک می کشند از
گریبان دیوار کاه گلی اش
تا عطرت را ببویند
♥
♥
♥
♥
♥
قافیه را باختم
وقتی
آمدنت ردیف نشد
♥
♥
♥
♥
♥
کودتایی شده در من غزلی گل کرده
گره ی روسری اش را نکند شل کرده