آنقدر دلتنگتم که حتی ابلیس بر وسعت این دلتنگی سجده می کند .
دلتنگی هایم را به رود اگر گویم میبرد با خود / حراسم از دریا و مرگ ماهی هاست .
ای کاش احساسی به اسم دلتنگی وجود نداشت که باعث بشه مزاحمت بشم !
بعضی ها درد می کشندبعضی ها سیگار
من سیگار را با درد می کشم …
همیشه دو نخِ آخر سیگارت رو پشت به پشت بکش تا سیگارِ آخر زیاد تنهایی نکشه …
سیگاری که از اول بد میسوزه تا آخرش طعم بدی میده ، از کشیدنش زجر میکشی ولی دلت نمیاد خاموشش کنی …
این قضیه عجیب منو یاد زندگی میندازه ..خیلی عجیبه
وقتی تو نیستی هیچ دری به رویم باز نیست ، جز در پاکت سیگار !!!
ته سیگارهایم پوکه های خاطرات است که شلیک می کنم وسط مغزم …
می کشد مرا اما شاید تو را فراری دهم از ذهنم !!!
همه را خطا زدم …
پاکت بعدی ، خشابی دیگر
هیچوقت آرزوی “افتادن” چیزی را نداشته ام ، حالا برای اولین بار میخواهم : “لطفا بیفت” ، ای زیباترین اتفاق زندگی من !چ
“یاد تو” پرچم صلحیست میان شورش این همه فکر .
ما به پاسور فلک باختیم تو دگر بهر نابودی ماسور نزن…!
بمیرد آن “دل”
که خواهان غمت باشد!
کسی که برای محبت حدود قائل می شود ، معنی محبت را نفهمیده است
هر از گاهی واسه آروم شدن باید بغض کرد ، یه گوشه نشست و بلند بلند سیگار کشید !!!
باشی یا نباشی زندگی میگذرد !
اگر باشی با تو
اگر نباشی با سیگار …
مرا به تختم ببندید و سیگاری برایم روشن کنید و تنهایم بگذارید …
هرچقدر هم نالیدم و فریاد زدم به سراغم نیایید …
من دارم او را ترک میکنم !!!