باشد كه به صد سوزن نور ، شب ما را بكند
روزن روزن.
ما بی تاب ، و نیایش بی رنگ .
از مهرت لبخندی كن ، بنشان بر لب ما
باشد كه سرودی خیزد در خورد نیوشیدن تو.
ما هسته پنهان تماشاییم.
ز تجلی ابری كن ، بفرست ، كه ببارد بر سر ما
باشد كه به شوری بشكافیم ، باشد كه ببالیم و
به خورشید تو پیوندیم.
ما جنگل انبوه دگرگونی.
از آتش همرنگی صد اخگر برگیر ، برهم تاب ، برهم پیچ :
شلاقی كن ، و بزن بر تن ما
باشد كه ز خاكستر ما ، در ما، جنگل یكرنگی به در
آرد سر.
چشمان بسپردیم ، خوابی لانه گرفت.
نم زن بر چهره ما
باشد كه شكوفا گردد زنبق چشم ، و شود سیراب
از تابش تو ، و فرو افتد.
بینایی ره گم كرد.
یاری كن ، و گره زن نگه ما و خودت با هم