جسم و حاجت در صفات ذوالجلال !؟
شیر او نوشد که در نشو و نماست
چارق او پوشد که او محتاج پاست
ور برای بنده است این گفتگوی
آن که حق گفت او من است و من خود او
آن که گفت انی مرضت لم تعد
من شدم رنجور و او تنها نشد
آن که بی یسمع و بی یصبر شده است
در حق آن بنده این هم بیهده است
بی ادب گفتن سخن با خاص حق
دل بمیراند سیه دارد ورق
گر تو مردی را بخوانی فاطمه
گرچه یک جنس اند مرد و زن همه