روزه داران مؤمنين آماده! من ماه خدايم
ماه روزه، ماه قرآن، ماه تسبيح و دعايم
ماه حق، ماه نبي، ماه علي مرتضايم
ماه خيل انبياء و اتقيا و اوصيايم
تا رساند بر همه عالم پيامم را محمد
خوانده از آغاز شهر الله نامم را محمد
من گرامي ماه عفو و رحمت پروردگارم
روزهداران الهي را همه باغ و بهارم
باشد از شعبان اميرالمؤمنين چشم انتظارم
در دل شب انسها با حضرت صديقه دارم
تا سحر گه بي قرار چشم گريان حسينم
هر شب و هر روز محو صوت قرآن حسينم
دامن سجاده گردد بزم اُنس يار با من
چشم مشتاقان بوَد تا صبحدم بيدار با من
نور بخشد شمع جمع محفل دادار با من
انس ميگيرند مردان خدا بسيار با من
از نسيم آيد سرود نغمه روح الامينم
همدم اشک و مناجات اميرالمؤمنينم
لحظهها تسبيح و، خوابِ روزهدارانم عبادت
روزهايم روزهاي صدق و اخلاص و ارادت
يوسف زهرا حسن در نيمهام يابد ولادت
وز قدوم مادر زهرا مرا باشد سعادت
روزهداران را دهـم از سـاغر قـرآن حلاوت
اي خوشا آنکس که در من ميکند قرآن تلاوت
اي خوشا آنکس که قدر ليلةالقدرم بداند
اي خوشا آنکس که اشک و معرفت در من فشاند
اي خوشا آنکس که شبها تا سحر بيدار ماند
در دل شب افتتاح و جوشن و ابوحمزه خواند
من همان ظرف عنايات خداوند کريمم
روح ميبخشد دعاي يا عليُّ يا عظيمم
واي بر آنکس که در من حق نيامرزد گناهش
يا نگردد شسته از اشک شبي روي سياهش
آنچنان باشد که حق محروم سازد از نگاهش
در مه رحمت بوَد آغوش شيطان، جايگاهش
توشهاي با خود نيارد تا خدا از او پذيرد
ميسزد از غصه در عيد صيام من بميرد
خوش به حال آنکه در من دامن دلبر بگيرد
در عروج خويشتن از زهد و تقوا پر بگيرد
در دل شبهاي قدرم نيز قرآن سر بگيرد
روي در محراب کوفه، دامن حيدر بگيرد
اي خوش آنکو پرکند از اشک چشم نازنين را
تـا بشويـد فرق خـونين اميـرالمـؤمنين را
اي خوش آنکو در معاصي، احترام از من بگيرد
با دهان روزهاش هر روز، کام از من بگيرد
دامن وصل خدا را در صيام از من بگيرد
در عبادت رفعت و شأن و مقام از من بگيرد
من همانا سفره مهماني ذات خدايم
با تمام انبياء از صبح خلقت آشنايم
«ميثم» از هر لحظه من فيضها گردد نصيبت
روزه، دارو، ذکر، درمان، ذات حق گردد طبيبت
هست دامان تو هر شب دامن وصل حبيبت
هر نفس باشد دعاي يـا حبيب يـا مجيبت
دوباره ماه خدا و بهار قرآن شد
دوباره ماه صفا دادن تن و جان شد
دوباره شوق سحر، هر غروب هم افطار
دوباره موسم شادي اهل ايمان شد
دوباره وقت سفر شد به شهر خوبيها
دوباره ماه نزول کتاب قرآن شد
دوباره بستن چشم و دهان زهر خوردن
دوباره بنده حق بر خداي مهمان شد
دوباره خواندن يک آيه با ثواب تمام
دوباره فصل مناجات و رتل قرآن شد
دوباره ليله ي قدر ومجير وجوشن ها
دوباره ماه دعا ومهار شيطان شد
دوباره آمده ماهي که يک شب قدرش
برابري به هزار ماه عمر انسان شد
دوباره آمده ماهي که در ميانه ي آن
ز شمس روي حسن (ع) خانه نورباران شد
دوباره آمده ماهي که روي ماه علي (ع)
خضاب خون سر و عمر او به پايان شد
بدار مغتنم اين فرصت گرانمايه
که بسته دوزخ و جنت گشوده در آن شد
شاعر : اسماعيل تقوايي
شعر درباره ماه رمضان
هنگامه وصل رمضان آمده است
مومن به تنش دوباره جان آمده است
يکماه گشوده سفره اي جان افزا
حق را بنگر که ميزبان آمده است
اين ماه گناه خلق مي سوزاند
بر عمر گناهها خزان آمده است
بگشوده تمام،آسمان درهايش
اي بنده عروج کن،زمان آمده است
آواي مناجات ودعا گوش آيد
الطاف خدايمان عيان آمده است
ماه رمضان ماه خداوند ودر آن
شيطان رجيم ناتوان آمده است
بر بند دهان ودل زدنيا برگير
زيرا که زمان امتحان آمده است
باز است در بهشت بر روي همه
دوزخ بنگر که در زيان آمده است
اين ماه بود بهار قرآن خدا
چون در رمضان زآسمان آمده است
شادند همه به نيمه ماه خدا
زيرا که حسن(ع)به اين جهان آمده است
در بيست ويک، علي(ع)به خون غلطيده
هر شيعه به قلب خون فشان آمده است
افطار بده که در جواب عملت
اعطاي ثواب بيکران آمده است
اسباب مهيا ست که بخشيده شويم
اي بنده تلاش کن امان آمده است
شاعر : اسماعيل تقوايي