هيچ زني را به جهنم نمي برند ..
زيبايي..
عشق..
زندگي ..
که جايش در جهنم نيست ..
پشت پلک هر زني بهشتي نامريي مخفي شده براي مردي نامعلوم..
زنان با يک چشم به هم زدنشان ..
جهنم را به هرج و مرج ميکشانند ..
فرشته هاي عذاب..
مذاب هاي اهن ..
سرب هاي داغ ..
درياچه ي شراب ميشوند …
..بهشت خدا تعطيل خواهد شد …
حوريان ..
باغ هاي انگور ..
روي دستش باد خواهد کرد ..
نه ..
خدا هيچ زني را به جهنم نميفرستد…
چشم تو حــادثہاے
روشن وبـے ت;رار است
من تو را نمي سرايم !..
تو …
خودت در واژه ها مي نشيني ..!
خودت قلم را وسوسه مي کني !!
و شعر را بيدار مي کني !!
دلم برايت تنگ ميشود گاهي
برا نفس هاي آرامت و خوابهاي عميقت
که ميان خواب
مرا تنگ به بغل ميگيري!
تنگ به آغوشت ميکشي
دلتنگ ميشوم براي حس نا خود آگاهت ميان خواب
که مرا آنچنان به آغوش کشيدي
که انگار من تکه اي از تو ام
و چه امن
?مے دانے چيست ؟
اصلا من قهرم
هيچ هم خيال نکن آشتے ام مے آيد
به اين زودے ها
اصلا هم خيال نکن
دلم تنگ مے شود
فکرِ باطل است اگر فکر کنے
با يک عزيزم
جانم خواهے شنيد
نه نه نه!
اسمم را هم که بگويے
لبخندم نمے آيد
گولِ چشمهايت را هم نمے خوردم ديگر . .
من قهرم
قهر قهر قهر
چه گفتے ؟ نشنيدم !
بلندتر بگو . .
دلت برايم تنگ شده ؟
راست مے گويے ؟ من هم !
من هم خيلے دلم برايت تنگ شده
اے واے ! باز هم که قهرم يادم رفت.
امان از دوست داشتن
امان از خواستن
که راهے پيدا مے کند
باز هم تو را
از حرفت باز دارد
براي من
دوست داشتن
آخرين دليل دانايي است
اما هوا هميشه آفتابي نيست
عشق هميشه علامت رستگاري نيست
… و من گاهي اوقات مجبورم
به آرامش عميق سنگ حسادت کنم
چقدر خيالش آسوده است
چقدر تحمل سکوتش طولاني ست
چقدر …
دلم مے خواهد
اينبار تمام
دوستت دارم هايم را
در شاخه گلے جمع کنم
و به تو هديه بدهم
تو به جاے چيدن گلبرگهايش
با گفتن دوستم دارد دوستم ندارد
شوق من چندين برابر ميشود با ديدنت
واے من ديوانه ام ديوانه ے خنديدنت
تو گلے گل،گل به معنايے پر از احساس ناب
مے شوم ديوانه تر هر لحظه از بوييدنت
يا که نه تو سيب سرخے بر فراز ي? درخت
دست من دور است حتے از خيال چيدنت
آه اصلا بيخيالش،با خيالت هم خوشم
سايه اے کافيست عشقم از همه تابيدنت
دلخوشے يعنے همين که هستے و ميبينمت
دلخوشے يعنے که گاهے دزدکے پاييدنت
من کوير خشکم و تو ابرے از بغض منے
بشکن اين بغضے که دارم با کمے باريدنت
هرچقدر از تو بگويم…باز هم لختے بخند
آه من ديوانه ام ديوانه ے خنديدنت
♥ ميخواهم تو با همه خستگيهايت يك لحظه به من تكيه كنے …
آتش باشے
براے تو هيزم ميشوم
دريا بروے
پــارو
تو هميشه درست پنداشتهاے
دل من
شبيه تكه سنگے است
كه ميخواهم
تو با همه خستگيهايت
يك لحظه
به من تكيه كنے ♥♥♥
عـزيــز دل مـن آنقـــدر مقـابلـت مے ايستم
تا لحـــظه اے نگاهــت در نگاهـم گــــره بخـــورد…
و مــن براے ثانيــه اے
عکسـم را در قــــاب چشــمانـت ببينــم
آنگاه براے يک عمــر
دلــم خـــوش مے شـــود کــه دوستـــم دارے
چــرا که عکــسم را در چشـمانــت قــاب کـــرده اے
يـک لحظـــه نگاهـــم کـــن عـشــــق مــن…♥
وقتے مرا ميبوسے
مواظب باش عشق از دهانت چکـہ نکند
آدم هاے اين شهر محتاج عاشقانـہ هاے تو هستن …
مـرا بـبـر بـہ شـمـالــے تـريـن نـقـطــہ ے آغـوشــت
بـہ دنـبـال ســتـاره اي
کـہ در چـشـمـانــت مـيـدرخــشـد
مـرا بـبـر بـہ ســرزمـيـنـے کـہ
دسـتـانــت دروازه ے ورود مــن اســت . . .
يـخ کـرده شـانـہ هـايـم در سـردے ايـن تـنـهـايـے
مـرا در آغـوش بـگـيـر
مطالب مرتبط:
زیباترین شعرهای عاشقانه برای دلبری
بهترین شعرهای عاشقانه و دلنوشته های احساسی