براساس آمارهای وزارت بهداشت، درصد بالایی از جوانان با خانوادهشان احساس بیگانگی میکنند و توان بیان عقاید و نیازهایشان را با خانواده خود ندارد. البته در این جریان والدین هم بیتقصیر نیستند و اغلب به جای ایفای نقش یک شنونده خوب و دوست راهنما، نقش قاضی و موعظهگر را بازی میکنند و فرزندانشان را از خود میرانند. زمانی که خانوادهها با میل به جدایی فرزندشان به عنوان یک خواسته جدی و مهار نشدنی روبهرو میشوند، در قدم اول باید از خود بپرسند که چرا او میخواهد از آن خانه برود؟
فرزند آنها به چه شرایط، موقعیت یا حمایتی نیاز دارد که میتواند دور از آنها آن را تجربه کند. اگر با چنین خواستهای از طرف فرزندتان روبهرو شدید، به جای متهم کردن او، ابتدا ساختار خانوادهای که در آن زندگی میکنید را بررسی کنید. احتمالا آسیبهایی در خانواده شما وجود دارد که استقلال و آرامش او را تهدید میکند، پس قبل از هر اقدامی برای برطرف کردن آنها تلاش کنید. شاید بعد از برطرف شدن آسیبهای درون خانواده، دیگر میلی به جدایی از طرف فرزندتان وجود نداشته باشد.
مهارت پدر و مادر بودن را یاد بگیرید
نگاهی به رابطه خود و فرزندتان بیندازید؛ باید و نباید تا چه اندازه در جملاتی که از زبان شما بیرون میآید، جا دارد. چقدر با ظاهر فرزندتان خو گرفتهاید و موسیقیای که میشنود را میشناسید؟ شاید جوانی که این روزها به دنبال دور شدن از شماست، تنها میخواهد خودش باشد و برای هر قدمی که برمیدارد مواخذه نشود. قرار نیست ریش و قیچی را به دست او بدهید و هرگز راهنماییاش نکنید،
بلکه باید زبان فرزندتان را بشناسید و نگرانیهایتان را به زبان خود او با فرزندتان به اشتراک بگذارید. بهتر است بیشتر در مورد موسیقیای که میشنود مطالعه کنید، سراغ کتابخانهاش بروید و سعی کنید گاهی دنیا را از دریچه چشم او ببینید. احتمالا فرزند شما هم مثل دوران جوانی شما اسطورههایی دارد، پس آنها و تواناییهایشان را بشناسید و اگر به مشکلی برخوردهاید، قبل از نشان دادن واکنشهای هیجانی و دورکردن او از خودتان، موضوع را با یک روانشناس و مشاور مطرح کنید.