شعر شمس شعر ساده ای است. سادگی با جهان شعر او سخت پیوند دارد. فهم شعر او برای خواننده آسان است. نه به دلیل سادگی جهان او، بلکه به دلیل روایت ساده او از جهان پیچیده امروز. او ساده و عمیق روایت می کند. شاعر با پاسخ به این سوال که شعر چیست؟ کتاب را آغاز می کند. سه شعر ابتدایی کتاب به این سوال پاسخ می دهد که شعر از نگاه شاعر چیست و این چیستی چه نسبتی با جهان درونی و بیرونی شاعر دارد. همین سه شعر نسبت شاعر را با جهانی که می خواهد در دیگر شعرهایش بیافریند
زیبا بودشعر از هوای ترک خورده ظهور می کند / وقتی آفتاب / بارانی ابریشمی اش را بر می دارد از افق / راهی روز می شود.کلیت مفهومی این تعاریف نشان می دهد شاعر در این مجموعه رویکردی کاملااجتماعی دارد. شعر برای او با جامعه و نسبتی که انسان با جامعه دارد تعریف می شود و این تعریف ساحت شعر را از موقعیت فردی به موقعیت اجتماعی سوق می دهد. شاعر درصدد ایجاد جهان ممکن برای نبوده های این جهان واقعی نیست بلکه او همین جهان را در یک جامعه تعریف شده نقد می کند و نمی خواهد با حذف این جهان، جهان تازه ای را برای خود و خواننده فراهم کند.
شعر اجتماعی شمس شعری اعتراضی و نومیدانه است. برای او هیچ حرکت و جنبشی به زیبایی ختم نشده است. او غرق می شود، زخم می خورد و کور می شود؛ زیرا تمام اتفاق های جامعه در بستر آگاهی او شکل گرفته و او خود را و نسل خود را قربانی حرکتی می داند به امید واهی شهری که پشت پلک بسته سال ها می دید. مرگ اندیشی و نومیدی موضوع بسیاری از شعرهای کتاب «آوازهای فرشته بی بال» است. شعر 18 و شعر 33 زندگی را بی معنی و باریکه آب بی ثمری می داند و در شعر 36 به صراحت می گوید: به چه کارِ من می آیید / روز و شب / به چه کارِ من می آیید! روزهای از دست رفته شاعر را ناراحت می کند. حتی عشق هم نجات بخش نیست و انسان را غرق بودگی هایش می کند.
عشق / صحرایی سراب است / در پیاله نازکی / و شگفتا / غرقت می کند در نگاهی جهان شناسانه شمس لنگرودی در این شعرها به زندگی باور ندارد و به بیانی نبودن بهتر از بودن است. «آوازهای فرشته بی بال» پاسخی به بودگی ها و نبودگی های انسان امروز در جغرافیای ایران و جهان است. نام این کتاب از شعر شماره 75 گرفته شده که به احمد پوری تقدیم شده است.
و این فرشته بی بال /که سمت خانه من می آید / تویی.«فرشته بی بال» کنایه از انسانی است که با خلق وخوی فرشتگی روی زمین زندگی می کند. احمد پوری، برای شاعر همان فرشته بی بال است که با حضورش همه ستاره ها را مهمان سفره او می کند. به اعتقاد شاعر خیلی از ما آدم ها انگار فرشته بی بالیم و برایمان مقدور نیست پرواز کنیم. شعرهای اجتماعی گرچه کارکرد فراگیرتری نسبت به شعرهای عاشقانه می توانند داشته باشند
دنیا / پر ازحکایت دیوها / هرکس / به قدر دن کیشوت بودن خود / قهرمان.شاید اساس نگاه شاعر بر مبنای همین دن کیشوت بودن باشد. یا وقتی از بهشت سخن می گوید با همین نگاه تکثرگرایانه بهشت را به گنجایش خواب های ما تعریف می کند: بهشت / به گنجایش خواب هایمان بود / بهشت مگس / درز کیسه شیرین / در مغازه ای که مگس کش ندارد. جدای از طنز نهفته در زبان شاعر بهشت به گنجایش خواب ها تکثیر می شود. از این دیدگاه بهشت منِ شاعر با بهشت منِ عابد
به طورکلی شعرهای این کتاب در دو زمینه نومیدی و فرار از حتمیت شکل می گیرند. چه آنجا که از مرگ بروسان و همسرش می گوید: مرگ اجاره بها بود /برای خانه زندگی /که مدام چکه می کرد.و چه آنجا که زندگی را در شعر 54 در سه موقعیت زمانی و مکانی می بیند.شعرهای شمس لنگرودی را می توان بر اساس زمان و مکان تعبیر و تفسیر کرد. شاعر با رویکردی اجتماعی و ذهنی خلاق و آزاداندیش و نگرشی تکثرگرایانه تصویرهای متعددی از جامعه و زندگی اجتماعی به دست می دهد. رویکرد او به زندگی و مرگ که دو شاخصه اصلی این کتاب است عموما رویکردی فلسفی نیست.
او زندگی و مرگ را در یک کلان فضای متکثر نگاه می کند. شاید بهترین مثال در این زمینه شعر شماره 54 باشد که بر پایه سه زمان شکل گرفته است. زمانی که با قید «گاهی» شروع می شود و فضا را برپایه زمان برای خواننده ترسیم می کند. این سه زمان بر اساس سه موقعیت ساخته می شود. زمان در موقعیت اول اینگونه تصویر می شود: گاهی زندگی / در برگ های گلی دنبال عسل می چرخد /تا زنبوری به کسی نبخشد. اما در موقعیتی دیگر یعنی در زمان و مکان و شرایط متفاوت همین زندگی از مژه هایش عسل می ریزد: