حالا او پس از 31 سال به خانواده سینما سلامی دوباره داده و منتظر پاسخ است. در یکی از روزهای پاییزی میزبان ملکمطیعی بودیم که با بسیاری از فیلمهای او چون «قیصر»، «بابا شمل»، «سه قاپ»، «طوقی» و بخصوص سریال «سلطان صاحبقران» خاطره داریم.
ملکمطیعی از چگونگی ورودش به سینما گفت، از خاطره روزهای جوانی، دوستان دوران جوانی و البته زندگی ورزشی که مرور این خاطرات از زبان خودش قطعا لذتبخش خواهد بود.آقای ملکمطیعی وقتی کارتان را در سینما شروع کردید، وارد شدن به این حرفه چه شرایطی داشت؟
ناصر ملکمطیعی، بازیگر: آن زمان برای ورود به کار سینما چارچوب درستی نبود، نه مدرسه هنرپیشگی بود، نه قوانین خاصی برای این کار وجود داشت. سینما صنعت تازهواردی به کشورمان بود و یک عده قصد داشتند فیلم بسازند و معمولا از اقوام نزدیکشان برای حضور در فیلم استفاده میکردند.
یک عده هم بودند که هنرپیشه تئاتر بودند و برای بازی در برخی فیلمهای سینمایی میآمدند. بعد از مدتی کمکم کارگردانها به دنبال چهرهها رفتند و چند نفردر این هنر شاخص شدند. در آن زمان سهم بیشتر ساخت یک فیلم بر عهده فیلمبردار بود. تنها کسانی که به مسائل تکنیکی سینما احاطه داشتند فیلمبرداران بودند چرا که به هر حال نور، تصویر و… را میشناختند.
یعنی کارگردانها این مسائل را نمیدانستند؟یکسری از کارگردانها از تئاتر به سینما آمدند مثل هایک کارکاش،استفانیان یا دریابیگی. این اشخاص در تئاتر تبحر داشتند، اما در حوزه سینما خیلی وارد نبودند و خیال میکردند مدیوم سینما مثل تئاتر است.
آن زمان دیالوگ مسئله مهمی بود. در ابتدا بازیگران نمیدانستند باید چطور دیالوگ بگویند. نمیدانستند مثل مردم عادی حرف بزنند یا کتابی دیالوگ بگویند؟ ما تا مدتی گرفتار این اتفاق بودیم. زمانی که فیلمها با صدا گرفته میشد، کتابی حرف میزدیم و به اصطلاح حرفها ثقیل بود، اما کمکم دیالوگ در سینمای ایران جای خودش را باز کرد و به زبان عادی مردم نزدیک شد.
به هر حال برمی گردم به پرسش اول شما که چطور به سینما وارد شدیم؟ حرفه سینما خیلی در نگاه و نظر مردم جا نیفتاده بود. برخیها گرایش به هنر تئاتر داشتند، مردم خیلی علاقهمند به کار در سینما نبودند، اما سینما را دوست داشتند، البته وارد شدن به سینما برای خانمها سختتر بود و خیلی با آنها مخالفت میشد. خانمهایی که وارد این حرفه میشدند خیلی شهامت داشتند. مردها هم تا یک مدتی میترسیدند به خانوادههایشان بگویند که بازیگر شدند. یادش بخیر بهروز وثوقی تا مدتی به پدرش نمیگفت وارد سینما شده است. تا اینکه یک روز پدرش صدای بهروز را در یک فیلم میشنود. تازه آن زمان میپرسد که کجا رفته است و چه کار میکند.
به مرور آگاهی مردم نسبت به سینما بهتر شد، وقتی آن زمان را با دوران معاصر مقایسه میکنم، میبینم که اکثر خانوادهها اصرار عجیب و غریبی دارند که دختر یا پسرشان وارد سینما شوند. زمان ما ورود به سینما چارچوب درستی نداشت.
ورود من به عالم سینما اینطور اتفاق افتاد که یک روز یکی از آشنایان ما به نام جمشید بیوک که دستیار فیلمبردار بود در خانه ما را زد و به من گفت که استودیو بدیع من را میخواهد. اگر آن روز من در خانه نبودم و بیرون میرفتم ممکن بود وارد سینما نشوم! (با خنده).
قبل از آن در سال 1327 زمانی که شاگرد مدرسه بودم و انجمن نمایش و ورزش را اداره میکردم، در این رشتهها در مدرسه شاخص بودم و آنقدر که پیگیر ورزش و سینما بودم، پیگیر درس نبودم. در آن سال فیلمی به نام «واریته بهار» ساخته میشد که من در آن بازی کردم. حضور کوتاهی در این فیلم داشتم و بسیاری از بازیگران قدیمی مثل تقی ظهوری و عزتالله انتظامی هم در این فیلم بازی میکردند که بسیار جذاب بود.