ولى باید توجه داشت که تا انسان مستقیما وارد عرصه زندگى نشود و با مشکلات آن درگیر نشود ، نمی تواند از خامى به در آید و به موجودى مفید تبدیل شود . خانواده ، بهترین میدان عمل و روبه رویى با دشواری ها و مسایل جدى حیات است به گفته یکى از نویسندگان بزرگ عرب: ((گاهى نبرد از ضروریات زندگى به شمار مى رود، زیرا اگر نبرد به طور مطلق در زندگى وجود نداشته باشد ، روح آدمى سست و بى حال مى گردد همان طور که جسمش در صورت کناره گیرى از حرکات سنگین رفته رفته کم طاقت و بى مایه مى شود.))(1)
همان نویسنده مى گوید: ((خانواده تنها نیاز روانى براى زن و مرد نیست بلکه براى آن که کودکان نیز بر پایه محکمى تربیت شوند کمال ضرورت را دارد. جوان نورسیده ایامى را با غرور و راحت طلبى مى گذراند و گمان مى کند که علاقه اى به تولید نسل ندارد. گاهى این گمان با مرفه بودن وضع اقتصادیش نیز تقویت مى یابد ولى زمانى نمى گذرد که یک شکاف وسیع در وجود خود و در زندگیش مى بیند. شکافى که جز با گریه و شیون کودک نمى توان آن را با چیز دیگرى پر کرد.
کودک در واقع جزیى از وجود زن است و از عصاره ی جانش یعنى از خون و سپس از شیر که آن هم از خون اوست، تغذیه مى کند تا سیر شود. همچنین کودک جزیى از سازمان روانى وى مى باشد ، به طورى که اگر فرزند نیاورد پیش خود احساس مى کند که ناقص است.