اگر این شرایط را با دسته ای از اتفاقات دیگر كه حس بیشتری از ناتوانی و ناكارآمدی را به سالمند یا میانسال القا میكند جمع كنید ، اتفاقاتی مثل بازنشستگی، فوت دوستان، تعویض محل زندگی بخاطر كم شدن تعداد نفرات و گرانی مسكن و دیگر مسائل، زن یا مردی كه خود را زمانی صاحب قدرت و نفوذ میدانست یكباره خود را تنها و بدون قدرت مییابد و این ناراحتی گاهی به حوادثی نامناسب میانجامد و موجب ناراحتی روانی سالمند میشودتنهایی یا احساس تنهایی اثرات بسیار عمیقی بر فرد بر جای مینهد و حتی بر میزان خوردن غذا و متابولیسم و تغییرات بیولوژیكی نیز موثر است شاید با خود بگویید یك سالمند نیز براحتی میتواند با دیگران دوست شود و به محیط دیگر عادت كند ولی این واقعیت ندارد.
اغلب سالمندان توانایی خود را برای انطباق با محیط از دست میدهند و انگیزه كافی ندارند تا برای سالهای كم عمر كه پیش رو دارند زحمت آشنایی با دیگران و ریسك داشتن دوستها و ارتباطات جدید را بپذیرند. سالمندان فاقد منابع مجدد دوستی هستند زیرا اكثر آنها كار نمیكنند و موقعیت ایجاد روابط دوستانه در محیط كار را ندارند و دوستان هم سن و سالشان را به نوعی از دست داده اند. این مسئله تنهایی آنها را افزایش میدهد.سالمندان به دلیل بازنشستگی و دوری از فرزندان نیاز به ارتباط و توجه عاطفی بیشتری را در خود احساس میكنند كه این نیاز باید مورد توجه قرار گرفته و پاسخ داده شود.
برنامه ریزی صحیح و استفاده از وجود سالمندان و تجربیات آنان هم تنهایی آنها را برطرف میكند و هم منبعی مفید و ارزشمند از معلومات و تجربیات را در اختیار جوانان نسل بعد قرار میدهد. سالمندان نیازهای گسترده ای ندارند. تنها امیدوارند فرزندان و بستگانی كه سالمند زندگی خویش را به پای رفاه، شادی و سلامت آنان گذاشته است، قدردان زحمات و رنجهای وی باشند. سالمندان نیازمند محبت و احترامند. خواستار آنند كه از سوی فرزندان و نوههای خود مورد مشورت قرار گیرند و رای و نظر آنان بعنوان فرد با تجربه خانواده محترم داشته شود خوب است.