قرار است نقش افروز در سریال دودکش در ادامه هم کمرنگ باشد؟منظورتان را از کمرنگ نمیفهمم. ما شکلی از زندگی را ارائه میکنیم که قرار نیست یک نفر قهرمان داستان باشد. قصههای این سریال در یک قالیشویی رخ میدهد که توسط آقا فیروز اداره میشود و مسلما مسائل و مشکلات فیروز را بیش از دیگران میبینیم. ما همه با فیروز نسبت داریم و با او در ارتباطیم. قرار نیست کسی کار خاصی بکند چون داستان خاصی وجود ندارد و هر دفعه به مسائل یکی از شخصیتها پرداخته میشود. مثلا در قسمتی، سکانسهایی بود که مربوط به زندگی خصوصی افروز و نصرت و مشکلات آنها بود. فردای همان روز پدرم از یک راننده تاکسی شنیده بود که میگفت: دیشب در سریال دودکش خانمی داشت حرف دل ما را میزد. بنابراین فکر میکنم مهم این است که بازیگر و نقش کار درست را انجام بدهد و کم و زیادش اهمیت چندانی ندارد.
شاید چون افروز مظلوم و آرام است، به اندازه عفت به چشم نمیآید!بله. افروز با عفت خیلی فرق دارد. این دو شخصیت کاملا متفاوت هستند. افروز کم حرف است و اگر قرار باشد افروز را مثل عفت بازی کنم، مخاطب به جای افروز دو تا عفت میبیند.
چقدر از این افروز ساخته شماست و چقدر از آن ساخته و پرداخته نویسنده است؟بخش اعظم آن از طریق فیلمنامه به ما منتقل شده است. آقای نیکنژاد تمام شخصیتهای این سریال را بخوبی خلق کرده و به آنها پرداخته است و من و همکارانم بهعنوان بازیگر به این نقشها جان دادهایم. هر بازیگری حال و هوا و تجربیات خودش را به یک فیلم یا سریال میآورد. من هم مثل هر بازیگر دیگری به نقشم روح دادهام. گاهی طوری بازی میکردم که آقای نیکنژاد میگفتند چه خوب، کاری که انجام دادی به شخصیتی که از افروز در ذهن من است خیلی نزدیک شده است.
معمولا حضور بازیگردان خیلی کمک میکند که شخصیتها به چیزی که نویسنده ترسیم کرده، نزدیک شوند و در کار شما بازیگردان و نویسنده یک نفر است. به نظرم این مساله برای شما هم خیلی خوب بوده!بله دقیقا. ایشان به کار همه بازیگران توجه داشتند و نظراتشان را به ما منتقل میکردند. تکیه کلامهای جالبی هم داشتند، مثلا میگفتند این کاری که انجام دادی افروزی نبود، عفتی بود یا مثلا این کار عفتی نیست عالیهای است!
پیشنهادهای شما برای افروز چه بود؟در ابتدای کار نوع حرفزدن، نگاه کردن و شیوه ایستادن افروز را پیشنهاد دادم. آقای نیکنژاد این نقش را روی کاغذ خلق کرده بود و برای عینی شدنش باید به همه این موارد فکر و توجه میکردیم. به این فکر کردم در شیوه راه رفتن، نگاه کردن و حرکاتم چه تغییراتی میتوانم ایجاد کنم که افروز باورپذیرتر باشد. افروز زنی ساده، تودار و کمحرف است که البته بعضی اوقات هم در مقابل دیگران ایستادگی میکند. او سکوت میکند، چیزی نمیگوید، صبوری میکند اما یکباره منفجر میشود و حرفش را میزند. به این فکر کردم که چنین زنی باید چه لحنی داشته باشد، با چه ریتمی حرف بزند تا مخاطب او را بپذیرد و افروز را ببیند.