همه مردان مغول از وقتی که میتوانستند کمان و شمشیر در دست بگیرند و بجنگند، عضو ارتش به شمار میرفتند؛ مگرآنکه حرفه آنها برای مردم ضروریتر بود (مثل پزشکی) و از کودکی، همگی آنها بیشتر وقت خود را با اسب سر میکردند. اگرچه مغولها مهارتهایی در استفاده از آلات مکانیکی جنگ و گلولهاندازی به دست آوردند، همچنان سپاهی سواره، بدون پیاده نظام باقی ماندند. آنان میتوانستند روزها و شبها پشت سر هم بر پشت اسب به سر ببرند، بخورند، شکار کنند و از همه مهمتر بجنگند.
چنان که در اثری از دوره ایشان آمده است: «آنان جفت شده با اسبانشان سواری میکنند؛ اسبانی که اندام چندان بزرگی ندارند؛ اما بینهایت قویاند و با علوفه کمی سر میکنند. آنان…. بیوقفه و شجاعانه با نیزه، گرز، تبر و شمشیر میجنگند. اما آنان به ویژه با کمانهایشان، تیراندازانی قابل و جنگاورانی حیلهگر به شمار میآیند. برای اینکه پشت به دشمن نگریزند، پشتهای خود را با لیاس جگ نمیپوشانند. تا زمانی که پرچم فرمانده عقب نکشد، میدان جنگ را هرگز رها نمیکنند. اگر شکست بخورند، تقاضای ترحم ندارند و چون پیروز شوند، عطوفتی نشان نمیدهند.»
اساس استراتژی جنگی چنگیزخان، توان حرکتهای برقآسا در فواصل دوردست بود. مردان او میتوانستند روزی 80 تا 100 مایل سواری کنند و چون مغولها پیاده نظام نداشتند، واحدهایشان میتوانستند بسیار سریعتر از ارتشهای معمولی حرکت و دشمن را غافلگیر کنند. سربازان مغول برای این گونه راهپیماییها، اسبهایی اضافی همراه میبردند که آنها را قادر میساخت مرکبشان را عوض کنند و به حیوانها به طور مرتب استراحت دهند یا اگر اسبی در میدان جنگ کشته شد، آن را جایگزین کنند.