اما زندگی مشترک همچنان ادامه دارد . ناگزیر برای شناخت طرف مقابل و خواسته های او به حدس و گمان متوسل می شوند . مشخص است این شناخت نمی تواند درونی و عمیق باشد . رنجش ها هم مزید علت می شود و کار به گوشه و کنایه می کشد . به این ترتیب روز به روز رابطه وخیم تر می شود.همسر رنجیده می کوشد حقانیتش را ثابت کند . معتقد است رفتاری غیر منصفانه و دور از عدالت با وی شده است . مرد رنجیده خاطر به تدریج زمام روان خویش را از دست می دهد . او اگر قدمی برای رفع رنجش خود بر ندارد ، مداوم بر میزان آن افزوده می شود و کار به قهر می کشد و دعوا راه می افتد .
در تمامی مراحل فوق همصحبت شدن می توانست درهای آشتی را بگشاید. گاه خجولی باعث می شود برای رفع دلخوری قدم پیش نگذاریم . گاه از واقعیت فرار می کنیم و مشکل را رها می سازیم . گاهی هم به طور حیرت آوری مایلیم دیگران را شبیه خود کنیم . در حقیقت به این دلیل که خود تأیید شویم . در حالی که معلوم نیست مثل ما شدن درست باشد . درثانی ، از کجا معلوم همه چیز تغییر کند و شرایط زندگی مان بهتر شود ؟باید دست از خود خواهی بر داریم . باید بپذیریم رابطه ای معقول و مورد پسند است که بر حس احترام به عقیده و گفتار طرف مقابل استوار باشد . باید همسرمان را همان طور که هست قبول کنیم .
برای این که به خواسته های منطقی مان توجه کند ،باید به خواسته اش احترام بگذاریم . باید به شیوه پسندیده ای با او حرف بزنیم . اگر با او صحبت نکنیم از کجا بداند چه خواسته ای داریم !کسانی که معتقدند از گفتگو نتیجه ای نگرفته اند ، باید بدانند به شیوه ی درست حرف زدن آشنایی کافی نداشته اند . هر جنگی سرانجام پای میز مذاکره حل و فصل شده است . جنگ خانوادگی نیز پایان پذیر است و با گفتگو فاصله ها و دلسردی از بین می رود.