وی ادامه داد: روز هشتخرداد امسال به پلیس گزارش شد دختر جوانی مورد اصابت گلوله قرار گرفته و به بیمارستان انتقال داده شده است. وقتی ماموران به محل رسیدند دختر جوان که نرگس نام دارد گفت فردی وارد خانه آنها شد و بعد از بهقتلرساندن مادرش او را نیز مجروح کرد. ماموران متوجه شدند عامل قتل سعید نام دارد و با همدستی مراد داماد خانواده دست به جنایت و سرقت زده است. به این ترتیب با توجه به مدارک موجود در پرونده به عنوان نماینده دادستان با توجه به درخواست اولیایدم تقاضای رسیدگی دارم.
مراد برای ما بستنی خرید و خوردیم. سوار ماشین شدیم و او ما را به خانه رساند بعد هم خریدها را دست من داد و گفت بروید بالا. درها قفل بود مادرم درها را باز کرد و وارد شدیم. من حس کردم کسی در خانه است سمت اتاقم که رفتم فردی سلاح را روی گردنم گذاشت خیلی ترسیدم. جیغ کشیدم و مادرم را صدا زدم مادرم به آن مرد که بعدها فهمیدم نامش سعید است گفت تو را به خدا کاری به دخترم نداشته باش هرچه میخواهی بردار و برو. من پسرم را هم از دست دادهام دخترم را نکش. او یکدفعه به گردن من شلیک کرد و روی تخت افتادم اما هنوز به هوش بودم مادرم گریه میکرد و از او میخواست کاری به من نداشته باشد.
مادرم را به اتاق من آورد و او را هم کشت. من که دیدم دیگر کاری از دستم برنمیآید خودم را به مردن زدم. وقتی سعید خواست دستوپای من را ببندد خیلی وقت بود که نفسم را حبس کرده بودم ناخودآگاه نفس کشیدم و او فهمید زنده هستم. بالش را روی دهانم گذاشت و از روی بالش شلیک کرد. بازهم نمردم. هنوز به هوش بودم اما کاملا خودم را به مردن زدم با اینکه بیش از سههزاردلار و چندمیلیونتومان پول در اتاق من بود به آنها دست نزد و کمی طلا که جلو میز بود برداشت و رفت. بعد من با خواهرم و نامزدم تماس گرفتم و از آنها درخواست کمک کردم گفتم به ما شلیک شده است. خودم را به طبقه پایین رساندم و از همسایه کمک خواستم.
آنها با اورژانس تماس گرفتند اما اورژانس دیر آمد خودم را به پارکینگ رساندم همزمان با مراد و خواهرم، نامزدم هم رسید مراد او را ندیده بود. بیدلیل معطل میکرد و من را به بیمارستان نمیرساند. از من پرسید این مرد کیست؟ گفتم آشناست بیا من را به بیمارستان ببر. عصبانی شد و گفت حالا که آشناست خودش تو را ببرد. نامزدم من را به بیمارستان رساند و در حالیکه خونریزی شدیدی داشتم
در ادامه جلسه دادگاه سعید در جایگاه حاضر شد او اتهامش را قبول کرد و گفت: برای قتل دفاعی ندارم و از کرده خودم بهشدت پشیمان هستم. مراد فریبم داد او بود که وادارم کرد دست به این کار بزنم. چون بدهکار بودم قول داده بود اموال مادرزنش که به دستش افتاد 50میلیون به من بدهد و کارگاه راه بیندازد تا با هم کار کنیم. او به من پول داد تا سلاح بخرم و گفت صحنهسازی کنم که مثلا سرقت انجام شده. میگفت مادرزنش قصد دارد اموالش را به نام نرگس بکند و از این موضوع ناراحت بود.
سپس مراد در جایگاه حاضر شد او گفت: قرار بود سرقت انجام شود و تصمیم به کشتن کسی نداشتیم سعید دروغ میگوید من قصدی برای کشتن کسی نداشتم و به خاطر مشکل مالی که داشتم میخواستم از خانه مادرزنم سرقت کنم. تماسی هم که گرفتم برای سرقت بود. بعد از پایان جلسه رسیدگی هیات قضات وارد شور شدند و سعید را به قصاص، حبس و شلاق و مراد را نیز با توجه به مدارک موجود در پرونده به 15سال حبس محکوم کردند.