وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

چگونه ارتباطی موثر داشته باشیم؟

چگونه ارتباطی موثر داشته باشیم؟
در یک طرف این ارتباط والدین قرار دارند که خواستار آنند که فرزندانشان در هر سن و جایگاهی که قرار می گیرند، احترام موی سپید آنها را نگه دارند و به حرف هایی که از سر خیرخواهی و نصیحت هایی که از سر دلسوزی و نگرانی زده می شود توجه کنند و در طرف دیگر این ارتباط فرزندان جای گرفته اند که متقابلاً انتظار دارند والدین شخصیت آنها را به رسمیت بشناسند و آنها را درسنین و جایگاهی که هستند درک کنند. و نیازها، خواسته ها، افکار و احساسات آنها را به دیده احترام بنگرند.
 
اما گاه دیده می شود که به دلایل مختلفی، عواملی می توانند همچون موانعی بزرگ بر سر راه ایجاد یک رابطه موثر بین والدین و فرزندان قرار بگیرند. البته زمانی که صحبت از این موانع می شود همه ما فکر می کنیم ،همیشه این عوامل بیرونی هستند که با وجود تمام تلاش هایی که ما از خودمان به خرج می دهیم تا یک رابطه موثر را بنا کنیم، اما باز هم عواملی از بیرون مانع این کار می شوند.

و کمتر پیش می آید که کمی هم به رفتارها، احساسات، عدم مهارت ها و باورهای غلطی که از درون خود ما نشات می گیرند نیم نگاهی بیندازیم. واضح تر بگوییم که گاهی بزرگترین مانع و حجابی که در وسط این ارتباط نشسته است عدم مهارت و باورهای غلط خود ماست. پس بهتر است به جای متهم کردن دیگران و یا جستجو کردن علت های بیرونی، بنابر گفته استفان کاوی نخست از درون خودمان آغاز کنیم.

متاسفانه گاهی اکثریت ما در داشتن یک مفهوم صحیح از واژه ارتباط موثر دچار اشتباه و سوء تفاهم می شویم. و به غلط تصور می کنیم ارتباط موثر زمانی شکل می گیرد که در آن همواره یک طرف رابطه پیروز شود. و با هر قیمتی که شده بتواند حرف خود را به کرسی بنشاند. و این برنده شدن به هر قیمتی را به حساب آن خواهیم گذاشت که تمامی فوت و فن های ارتباط موثر را به درستی فراگرفته ایم. حال بر سر طرف مقابل این ارتباط چه پیش خواهد آمد مسئله ای است که کمترین توجهی به آن نخواهیم کرد.

مثلاً بسیاری از والدین به اشتباه تصور می کنند که رسیدن به یک ارتباط موثر زمانی امکان پذیر است که فرزندان که در طرف دیگر این ارتباط قرار می گیرند تنها شنونده های محض گفته های والدینشان باشند. و گاه حتی حق کوچک ترین دخالت را در رابطه با سرنوشت و آینده ی خودشان هم از آنها می گیریم. با این استدلال که فرزندان در هر سنی که باشند، باز هم بچه اند و بچگانه رفتار می کنند

 
و بدون حضور والدین قادر نخواهند بود گلیم خود را از آب بیرون بکشند. این جاست که ما همواره می توانیم یک ترس و نگرانی عمیق را در والدین نسبت به فرزندان خود به وضوح ببینیم. ترسی غیر منطقی که اجازه تجربه کردن های سازنده، مستقل بار آمدن از نظر عاطفی و عقلی و بزرگ شدن را از فرزندانشان خواهد گرفت.و آنها را از موجوداتی خلاق به افرادی وابسته تبدیل می کند.

افردی که به دلیل حمایت های افراطی و لطف های نابجا، قادر نخواهند بود به تنهایی و بدون حضور والدین از پس مشکلات خود برآیند و در صورت برخورد با کوچک ترین مشکلات از آنها بحرانی بزرگ می سازند که به جای حل آن مسئله، خودشان در آن حل می شوند. و چون قدرت تصمیم گیری مستقلانه را نیاموخته اند، احساس می کنند افرادی بی کفایت و نالایقند. و باز باورهای غلطی که والدین تصور می کنند مالک فرزندان خود می باشند و از آنها این انتظار نابجا و غیر منطقی را دارند

 
که همواره مثل آنها فکر کنند، ببینند و رفتار کنند. در صورتی که والدین مالک فرزندان خود نیستند، بلکه فرزندان آنها امانت هایی می باشند از سوی خداوند که می بایست آنها را برای انسان شدن، خلاق بودن، با کفایت و شایسته بودن پرورش داد. افرادی که بتوانند پاسخگوی رفتار خود باشند و حتی در نبود والدین از پس مشکلات خود برآیند.