و کمتر پیش می آید که کمی هم به رفتارها، احساسات، عدم مهارت ها و باورهای غلطی که از درون خود ما نشات می گیرند نیم نگاهی بیندازیم. واضح تر بگوییم که گاهی بزرگترین مانع و حجابی که در وسط این ارتباط نشسته است عدم مهارت و باورهای غلط خود ماست. پس بهتر است به جای متهم کردن دیگران و یا جستجو کردن علت های بیرونی، بنابر گفته استفان کاوی نخست از درون خودمان آغاز کنیم.
متاسفانه گاهی اکثریت ما در داشتن یک مفهوم صحیح از واژه ارتباط موثر دچار اشتباه و سوء تفاهم می شویم. و به غلط تصور می کنیم ارتباط موثر زمانی شکل می گیرد که در آن همواره یک طرف رابطه پیروز شود. و با هر قیمتی که شده بتواند حرف خود را به کرسی بنشاند. و این برنده شدن به هر قیمتی را به حساب آن خواهیم گذاشت که تمامی فوت و فن های ارتباط موثر را به درستی فراگرفته ایم. حال بر سر طرف مقابل این ارتباط چه پیش خواهد آمد مسئله ای است که کمترین توجهی به آن نخواهیم کرد.
مثلاً بسیاری از والدین به اشتباه تصور می کنند که رسیدن به یک ارتباط موثر زمانی امکان پذیر است که فرزندان که در طرف دیگر این ارتباط قرار می گیرند تنها شنونده های محض گفته های والدینشان باشند. و گاه حتی حق کوچک ترین دخالت را در رابطه با سرنوشت و آینده ی خودشان هم از آنها می گیریم. با این استدلال که فرزندان در هر سنی که باشند، باز هم بچه اند و بچگانه رفتار می کنند
افردی که به دلیل حمایت های افراطی و لطف های نابجا، قادر نخواهند بود به تنهایی و بدون حضور والدین از پس مشکلات خود برآیند و در صورت برخورد با کوچک ترین مشکلات از آنها بحرانی بزرگ می سازند که به جای حل آن مسئله، خودشان در آن حل می شوند. و چون قدرت تصمیم گیری مستقلانه را نیاموخته اند، احساس می کنند افرادی بی کفایت و نالایقند. و باز باورهای غلطی که والدین تصور می کنند مالک فرزندان خود می باشند و از آنها این انتظار نابجا و غیر منطقی را دارند