وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

طنز داشت عزا بهر غذا کل حسن

طنز داشت عزا بهر غذا کل حسن
ساده دلی گفت که ای جان من
اینهمه از قوت و غذا دم مزن این را بدان
باش دمی نیز بفکر وطن
فکر وطن باش نه فکر شکم!
دل چو غنی شد ز فقیری چه غم؟!
گرچه ز غم خسته و فرسوده ای
گرچه سیه روی تر از دوده ای
یکنفس از رنج نیاسوده ای
شکر خدا را که چو من بوده ای
از پسران کی و اولاد جم!
دل چو غنی شد ز فقیری چه غم؟!
دست تو گر سوی پلو نیست باز
به که خوری نان و پنیر و پیاز
خو  به قناعت کن و از حرص وآز:
در همه احوال بکن احتراز
تا همه جا زیست کنی محترم
دل چو غنی شد ز فقیری چه غم؟!
چند بود چون خر و گاو و الاغ
بر دلت از حرص جو و کاه داغ
هی ز ده و باغ چه گیری سراغ؟
نیست گر امروز تو را ملک و باغ
روز قیامت تو و باغ ارم!
دل چو غنی شد ز فقیری چه غم؟!
چند کنی در پی قند و قماش
هر نفسی زمزمه ای دلخراش
بند شکم بگسل و در هم مباش:
از جهت بیش و کم نان و آش
بی شکمی بهتر ازین بیش و کم!
دل چو غنی شد ز فقیری چه غم؟!

روانشناسی آنلاین ، خدمات مشاوره

روانشناسی آنلاین ، خدمات مشاوره