این همسران، همانند افرادی که شنا بلد نیستند، وارد دریا شده و آرام آرام پیش میروند. وقتی آب روی شانههایشان قرار میگیرد و از دور امواج دریا را که بهطرف ساحل میآید، میبینند، هراسناک شده و با نگرانی و ترس، تصور میکنند که دریایی که برای شنا انتخاب کردهاند، اشتباه بوده است؛ در حالیکه همهی دریاها کموبیش شبیه هم هستند و اگر کسی شنا بلد نباشد، دیر یا زود در هر دریایی گرفتار عمق آب و مواج آن خواهد شد؛ اگرچه در ابتدای امر دریا بهظاهر آرام بوده یا آرام به نظر برسد!!
بیشتر زوجها توجه ندارند که با اطلاعات ناقص و بسیار محدود همسرداریشان، در کنار هم قرار گرفتهاند و بهدرستی نمیدانند که چگونه و بهطور صحیح باید به رفع نیازهای خود و همسرشان اقدام کنند و به اشتباه تصور میکنند که اگر همسر دیگری انتخاب میکردند، خیلی بهتر بود! درواقع آنان بهجای یادگیری شنا، دریا را مورد سرزنش و انتقاد قرار میدهند که چرا آب دریا بالا و پایین میرود (جزر و مد)… چرا عمق آب زیاد میشود… و چرا دریا مواج و طوفانی میشود! و تداوم این نوع تفکر و عملکرد اشتباه، موجب میشود که بیشتر ازدواجها، به بنبست برسد!
با توجه به پژوهشهای بهعمل آمده، ۲سال نخست زندگی مشترک برای بیشتر زوجها از اهمیت خاصی برخوردار است و به دانش، آگاهی و انرژی بسیاری نیاز دارد؛ در این ۲سال زندگی مشترک؛ نادانی، ناتوانی، کمبود اطلاعات و مهارتهای لازم، بیتجربگی و ناآگاهی زوجها، دخالتهای اطرافیان، برتر شمردن باورها و اندیشههای خود و تلاش برای حاکم ساختن آنها بر زندگی مشترک و…،
برخورد مثبت یا منفی همسران با حوادث، مسائل و موانع و چگونگی کنار آمدن و پشتسر گذاشتن آنها و چگونگی بیان و ارائهی احساس شادی، لذت، آرامش، رنجش، نارضایتی، ناکامی و…، بهجای پنهانکردن آنها و اینکه هریک از زوجها چه احساس و رفتار مثبت یا منفی نسبتبه هم دارند و اینکه حفظ عشق، مهر و محبت، برای آنان اولویت نخست میباشد یا نه؛ نشانگر این است که زوجها به سمت طلاق پیش میروند یا اینکه پایههای پیوند زندگی مشترکشان را محکمتر میکنند.
دختران و پسران، معمولاً شروع زندگی خود را با رؤیاهای شیرین و خوشبینیهای فراوان آغاز میکنند. در گذشته، ازدواجها براساس عوامل اقتصادی و موقعیت اجتماعی، برای تداوم نسل و بر پایهی قدرت، رفع نیازهای جنسی و… مرد صورت میگرفت و زنان در این میان، نقش درجه۲ را بازی میکردند؛ در حالیکه در ازدواجهای امروزی بُعد روانی علاوهبر عوامل دیگر، بهویژه در جوامع صنعتی و پیشرفته،
در ازدواجهای موفق و سالم، زوجها پیوسته با بالابردن آگاهی و کسب مهارتهای لازم و به کمک هم، نیازهای یکدیگر را بهدرستی برطرف میکنند؛ نقاط ضعف و قوت یکدیگر را میپذیرند و به آن احترام میگذارند. درواقع بالابردن آگاهی و مهارتهای لازم همسرداری، همراه با برقراری ارتباط کلامی و احساسی بیشتر با هم، مانع نفوذ بسیاری از عواملی میشود که مخرب و نابودکنندهی پیوندهای زناشویی آنان است.
وقتی زوجها آگاه، دانا و توانا نبوده و مهارتهای لازم برای زندگی مشترک را نیاموخته باشند و نتوانند نیازهای همدیگر را به کمک هم و بهدرستی و بهموقع برطرف سازند، نیازها و خواستههای خود و همسرشان را بهجای حل و فصل، از روی ناآگاهی و ناتوانایی نادیده گرفته و کتمان میکنند یا به سرزنش همدیگر میپردازند و در اینصورت زندگی مشترکشان انباشته از فشار روانی، افسردگی، غمگینی، ترس، خشم و سردی در روابط و افتراق روانی و مسائل و مشکلات عدیده خواهد شد.