وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

گفتگو و مصاحبه با سمیرا، همسر عادل غلامی

گفتگو و مصاحبه با سمیرا، همسر عادل غلامی

والیبال این روزها بحث داغ همه مردم است. بحثی که با دو برد تیم ملی مقابل آمریکا داغ تر هم شد و امید صعود به مرحله بعد لیگ جهانی را در دوستداران این رشته ورزشی زنده کرد. سمیرا نایبی همسر عادل غلامی سرعتی زن تیم ملی والیبال کشورمان اما از کسانی است که پیش از این و حتی بعد از چهار باخت خارج از خانه تیم ملی و زمانی که خیلی ها انتقاد از تیم را شروع کرده بودند، امیدش را از دست نداد و با پست های اینستاگرامش برای عادل و هم تیمی هایش انرژی مثبت می فرستاد. با سمیرا درست فردای برد دوم مقابل آمریکا درباره عشق و سختی ها و شیرینی های زندگی با یک ورزشکار حرفه ای موفق گفت و گو کردیم.

آشنایی شما چگونه بود؟

داستان آشنایی ما تقریبا به 9 سال پیش بر می گردد. در آن زمان خواهرم سه سالی بود که از طریق یکی از دوستان مان که بسکتبالیست بود و در تیم صنام هم خانه ای عادل بود، او را می شناخت و کاملا با او آشنا بود، تا اینکه یک روز با فامیل و دوستان مان که بیرون رفته بودیم، ایشان را دیدم و تقریبا 7 ماه بعد هم این آشنایی به ازدواج منجر شد.

و خواستگاری چطور بود؟

من با اکیپی از فامیل هر هفته جمعه ها به کوه، سینما یا گردش می رفتیم و عادل هم ما را همراهی می کرد یک روز طبق معمول قرار داشتیم، عادل که آن زمان بازیکن تیم پیکان بود، بازی داشت و نمی توانست در قرار ما حاضر شود. داشتم در سینما فیلم می دیدم که دیدم عادل اس ام اس زده با شما کار دارم و اگر می شود امشب شما را ببینم. از سینما که بیرون آمدم عادل هم خودش را رساند و گفت کار خیلی مهمی دارم. البته اولش خیلی حاشیه رفت و…

خجالتی است؟

آن موقع خجالتی بود، ولی حالا نه! درنهایت گفت قول می دهم شما را خوشبخت کنم و با همین جمله من منظورش را فهمیدم. اولش شوکه شدم. چون هر دو خیلی کم سن بودیم و من همیشه از اینکه زود ازدواج کنم فراری بودم و کسانی که زود ازدواج می کردند را مسخره می کردم و دقیقا همان شد که هرچیزی را مسخره کنی سرت می آید. البته از طرفی هم مادرم همیشه می گفت وقتی قسمت به سراغت می آید دهانت بسته می شود. من به این حرف می خندیدم. با ازدواج با عادل فهمیدم هم نباید کسی را مسخره کرد و هم نباید به حرفی خندید!

مگر چندساله بودید؟

من 18 سالم تمام شده بود و عادل 20 ساله بود.

در رفت و آمدهایی که پیش از آن داشتید انتظار این پیشنهاد را نداشتید؟

در دو سه ماه اول نه، ولی بعد از آن چون اخلاق های عادل را می شناختم و می دانستم که اهل کوه آمدن و ارتباطات اینجوری نیست برایم جالب بود که چرا این قدر پافشاری می کند که همیشه حضور داشته باشد. از طرفی هم همیشه پنج شنبه جمعه ها عادل به شمال می رفت و به خانواده اش سر می زد، اما بعد از یک مدتی نمی رفت و اینها باعث شد یک مقدار گوشم تیز شود و حدس بزنم که شاید چیزی باشد.

بعد با خانواده به خواستگاری آمد…

اول مامان و خواهر کوچک و خدابیامرز مادربزرگش آمدند که برای آشنایی بود و برنامه خواستگاری اصلی را برای چند وقت بعد گذاشتند.

خانواده ها در مورد سن و سال ایشان بحثی نداشتند؟

من پدر و مادری دارم که همیشه از بچگی ما را جوری تربیت کرده بودند که خودمان تصمیم گیرنده زندگی باشیم و روی پای خودمان بایستیم. در این مورد هم تنها بحث پدرم در مورد تفاوت فرهنگی بود، چون بالاخره ما از دو شهر مختلف بودیم اما خدا را شکر از این لحاظ هم خیلی نزدیک بودیم، پدرم چون خودش هم ورزشکار بود، دوست داشت دامادش یک ورزشکار باشد. اما بیشتر از پدرم، عموهایم مخالف بودند، هم برای سنم هم برای شغل عادل.

یادم است آن زمان که خواستگاری و بله برون انجام شد و خانواده عادل رفتند، چون پدرم هم یک ورزشکار بود و در این زمینه خیلی شانس به او رو نکرده بود، عموهایم می گفتند مگر ورزش هم شد شغل؟! و از این بابت به من انرژی منفی می دادند. اما خب آنها هم حق داشتند؛ هم این که از او شناخت نداشتیم، که خواهرم گفت من عادل را می شناسم و مطمئنم پسری است که می تواند سمیرا را خوشبخت کند.

کی زیر یک سقف رفتید؟

5 اسفند 84 یعنی درست روز تولدم، روز خواستگاری ما بود و مراسم بله برون هم ده اسفند برگزار شد. ما برای 6 ماه نامزد کردیم تا خانواده ها با هم آشنا شوند و خودم هم بیشتر با عادل آشنا شوم. چون در روابط دورادور، خیلی شناخت درستی حاصل نمی شود و برای همین نامزد کردیم، تا اینکه 8 شهریور 85 عقد کردیم و 25 تیر 86 زیر یک سقف رفتیم.

پس پروسه طولانی مدتی ببوده.

بله. چون هم کم سن بودیم و هم باید آشنا می شدیم.

وارد زندگی که شدید تازه مشکلات زندگی با ورزشکار خودش را نشان داد.

اوایل خیلی راحت تر بود، چون عادل هنوز به تیم ملی بزرگسالان دعوت نشده بود و یک سال و نیم تا دو سال بعد دعوت شد. البته یک بار هم دو ماه قبل از عروسی دعوت شد، اما چند روز مانده به عروسی خط خورد و یک سال بعد دوباره دعوت شد. دعوت های آن موقع، هم کوتاه بود و هم اینکه زود خط می خورد و هم این همه سفرها و بازی های تدارکاتی نداشت. به همین دلیل زندگی خیلی راحت تر بود.

شاید فقط آن 6 ماهی که در بازی های لیگ بودند، بیشتر از هم دور بودیم. ولی من خودم را برای همه شرایطی آماده کرده بودم. چون وقتی به یک ورزشکار بله می گویی، نمی توانی بگویی من شرایطش را نمی دانستم. من همیشه سعی کردم، جلوی راهش را نگیرم و در بدترین شرایط زندگی که به او نیاز داشتم، سعی کردم وقتی با او حرف می زنم شاد و خوب باشم که نفهمد چه حالی دارم.

چون موفقیت عادل برایم خیلی مهم بود و از اینکه اوایل نامزدی و عقدم می شنیدم که والیبال عادل تمام شده، خیلی ناراحت بودم. بالاخره وقتی عادل را یک جورهایی به اصطلاح از پدر و مادرش تحویل گرفتم، در نوجوانان و جوانان برای شان افتخار آورده بود و دلم می خواست افتخار بزرگسالان را با من به دست بیاورد و موفق شود تا بگویند سمیرا نه اینکه جلوی راه عادل را نگرفت، بلکه برایش پله هم شد که خدا را شکر همین هم شد.

اولین رستورانی که رفتید کجا بود؟

اولین خاطره شیرینی که دارم این است که عادل خواهرم و یکی از اقوامم و نامزدش را برای تولدم دعوت کرد و قرار بود به یک رستوران برویم، ولی در نهایت تصمیم گرفتیم وسیله ببریم کنار رودخانه، این خاطره با اینکه رستوران نرفتم خیلی برایم شیرین بود و به دلچسب ترین کادوی تولدم تبدیل شد. هم اینکه عادل تولدم را فراموش نکرده بود و هم اینکه عزیزانم کنارم بودند و خیلی هم خوش گذشت.

و اولین هدیه ای که از عادل گرفتید؟

عادل برای والیبال خودش یک کتونی مارک نایک خرید، من خوشم آمد و گفتم چه کتونی خوشگلی! اولین نامزدی بود، دو روز بعد دیدم مثل آن کتونی را با سایز پای من خریده بود. شاید به لحاظ مالی یک هدیه خیلی بزرگ نبود، ولی بزرگ ترین هدیه ای بود که من از عادل گرفتم و برایم خیلی دلچسب بود که تا از چیزی خوشم آمد، آن را برایم تهیه کرد.

معمولا در کشور ما در پرداخت پول ورزشکارها یک بی نظمی هایی وجود دارد، به مشکلات بی پولی هم خوردید؟

نمی شود ورزشکار به مشکل بی پولی نخورد. چون قراردادی هستند و چون جز والیبال هیچ کار دیگری بلد نیستند. شاید عادل یک ظرف شستن ساده را هم بلد نباشد و خودش می گوید اگر والیبال نبود، من نمی دانم می خواستم چه کنم؟! به همین دلیل تمام ذهن و جان شان را برای این ورزش گذاشته اند. اولین باری که عادل با من حرف زد، گفت من تو را دوست دارم و عاشقانه هم دوست دارم، اما عشق اول من والیبال است.

این را بدان که تو همیشه با یک هویی به اسم والیبال زندگی می کنی که باید همیشه مواظبش باشی. به این دلیل که همیشه درگیر ورزش هستند، مجبورند تا قرارداد می بندند یک سرمایه گذاری داشته باشند برای زمانی که دیگر دوره والیبال شان تمام می شود. معمولا به بی پولی خوردن پیش می آید، اما خدا را شکر عادل همیشه حواسش هست و کسانی دور و بر ما هستند که کمک کنند. عادل هم یک دوست عزیز دارد که اگر زمانی ما گرفتار شویم، همه جوره ما را حمایت می کند و خدا را شکر به همین دلیل ما به مشکل نخورده ایم. مثلا همین امسال قسط سوم قراردادشان را نگرفتند و ما الان در این پروسه ای گه گفتید هستیم.

در خبرها خواندیم منتظر یک فرشته کوچک هستید؟

بله. ان شاءالله اواسط آبان به دنیا می آید.

اجازه می دهید فرزندتان وارد راه ورزش حرفه ای شود؟

من خودم همیشه آزاد بودم و مثلا زمانی که همه بچه ها به رشته ریاضی یا تجربی می رفتند، من دبیرستان ورزش را انتخاب کردم که به هیچ وجه روی خوشی نداشت، ولی خانواده ام حمایتم کردند؛ عادل هم راه مورد علاقه خودش را رفته و حمایت شده، بنابراین سعی می کنم از تصمیمات بچه ام هم حمایت کنم. اصلا شاید به یک رشته دیگر علاقه مند شود و مثلا شاید به رشته ای که اول پدرش به آن علاقه داشته، علاقه مند شود. خودش انتخاب خواهدکرد.

سوالم این است با توجه به سختی هایی که از ورزش حرفه ای دیده اید اگر فرزندتان به ورزش علاقه مند شود جلویش را نمی گیرید؟

یک سختی هایی هست که همیشه شیرین است. فرزند من هنوز به دنیا نیامده، اما همین 5 ماه که دارمش یک سختی هایی دارد، ولی شنیدم با تمام این سختی ها و آن دو سالی که باید بیدار بمانی و مراقبت ویژه می خواهد، باز هم لذت بخش است. والیبال هم با همه سختی هایش زمانی که مقام می آورند و دوستانم به من زنگ می زنند و می گویند به تو و شوهرت افتخار می کنیم، اینها آنقدر لذت بخش است که تمام سختی ها فراموش می شود. پس مطمئنا اگر پسرم هم دوست داشته باشد با تمام وجود حمایتش می کنم همان طور که پدر و مادر عادل از او حمایت کردند.