به همین گونه دو آدم، با شخصیتهای تقریباً ناشناخته برای همدیگر، وارد یک زندگی مشترک میشوند. در جریان این زندگی مشترک، رابطه زن و شوهر پس از ازدواج حتا در روشنفکرترین خانوادههای شهری فقط در اتاق خواب شان خلاصه میشود. زن و شوهری که همراه با خانوادهی شوهر زندگی میکنند، بامداد به زودی پس از اذان صبح، از اتاق خود خارج شوند، در حالیکه اجازه ندارند بار دیگر در جریان روز حتا برای ساعتی، درِ اتاق خود را ببندند.
برای این زوج نتیجهی خوبی ندارد اگر در جریان مراسم غذا خوردن خانوادگی در حضور بزرگان پهلوی هم بنشینند و یا حتا از فاصله دور صحبت کنند. در بقیه مواقع روز نیز به دور از نزاکت است که در حضور دیگران با هم حرف بزنند. بدبختانه این «دیگران» هم هرگز این زوج را تنها نمیگذارند، و نتیجه این میشود که تا زمانی که به اتاق خواب خود برنگشته اند، حق یا فرصت گفتگوی صمیمانه را ندارند مگر به استثنای چند سوال و جواب ضروری آنهم با شرم و حیا از حضور بزرگان.
حالا شما بگویید دو انسانی که همواره از همدیگر دور نگهداشته میشوند، کمترین وقت را برای سپری کردن با همدیگر مییابند، و به استثنای اینکه شبها را بیدار بمانند، فرصت دیگری برای نشستن در کنارِ هم و دادن حس خوب و سالم همراهی به یکدیگر را ندارند، چگونه میتوانند رابطهی محکم و مستقلی را شکل بدهند؟
رابطه بین زن و شوهرهای افغانستانی- در اکثریت موارد- صرفاً به یک ارتباط جنسی ناقص خلاصه شده و نمایانگر رابطه سالم مانند دوستی یا همسری بین دو انسان نیست. وجود همین رابطههای شکننده و کمعمق است که سبب میشود اکثراً مردان خانواده به جای حمایت کردن از حقوق همسرشان، خشونتهای گوناگونی را بر وی روا داشته و اِعمال خشونت از جانب دیگران بر او را نیز بدون کمترین عذاب وجدان اجازه دهند.
برای پیشگیری از خشونت، نابسامانی و دهها عوارض جانبی دیگر در خانواده، وجود روابط سالم و مستحکم میان همهی اعضای خانواده- مخصوصا زن و شوهر- مهمترین اصل است. البته چنین روابطی فقط با سپری کردن زمان کافی و آزادانه با همدیگر به وجود آمده میتوانند و نه چیز دیگر. تا زمانیکه شماری از اصلاحات لازم در فرهنگ خانوادهها وارد نگردد، خشونت علیه زنان –