وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

متن خواندنی ملیکا شریفی نیا برای روز تولد پدرش (عکس)

متن خواندنی ملیکا شریفی نیا برای روز تولد پدرش (عکس)

متن خواندنی ملیکا شریفی نیا برای روز تولد پدرش

 

 بچه كه بودم يكي از سرگرميام گشتن تو خرت و پرتاي بابام بود، هميشه با شوق و ذوق مي پريدم تو انباري و مثل موش مي رفتم لابه لاي وسايلش واسه خودم يه جاي دنج مي ساختم و تا شب مي شِستم به بررسيِ كشفياتم، بعد حسابي تميزشون مي كردم مي ذاشتم كنار تا بعدا ببينم چي به چيه! چيزاي عجيبي اونجا پيدا مي شد كه بايد خودم رَوش استفاده شونو ياد مي گرفتم و چون به عقلِ شيش سالَم قد نمي داد مجبور بودم بالاخره يه جوري به كار بگيرمشون، مثلا با كاغذ طراحياش كاردستي مي ساختم و رنگ روغناشو با آب قاطي مي كردم و رو برگاي باغچه نقاشي هايي مي كشيدم كه هيچ اثري ازشون به جا نمي موند.

متن خواندنی ملیکا شریفی نیا برای روز تولد پدرش (عکس)

 

خلاصه روزاي فضولي من و گُم شدن وسايل بابام همينطور ادامه داشت تا اينكه يه روز بالاخره مُچمو گرفت !
يهو صدا زد : “موچيك” ؟ (موچيك بنده بودم !) منم سريع با قيافه ي حق به جانب و كاملا بي گناه رفتم پيشش و گفتم بله بابا جون؟
گفت: اون قلم خوشنويسياي منو نديدي؟

مغزم مثل فرفره كار مي كرد! قلم خوشنويسي كدوم بود ديگه؟ نكنه اوني كه باهاش خاك مي كَندمو مي گفت ؟! يا اوني كه صبح باهاش نيمرو رو هم زدم ؟! خلاصه داشتم قبضِ روح مي شدم كه گفت: تو انباري بوده گفتم شايد ديده باشي چون زياد ميري وسايلمو مرتب مي كني !
منو ميگي ! مونده بودم چي بگم، عمليات مخفيانه م لو رفته بود، غنيمتامم جاي خوبي قايم نكرده بودم ! خدايا آخه بابا كِي منو اونجا ديده؟ اون كه همش سر كاره! يعني الان دعوام مي كنه؟ ديگه كم كم داشتم خيلي نا محسوس پا به فرار ميذاشتم كه يهو ديدم داره بهم مي خنده!!

گفت : بله “حواسم بهت هست” ! درضمن اون رنگارو با آب قاطي نمي كنن ، روغن مخصوص داره !
و رفت… ا
فرداي اون روز من بهترين هديه ي دنيامو گرفتم يه جعبه ي لوازم نقاشي، از قلمو و آبرنگ گرفته تا مدادرنگي و پاستل و رنگ روغن. اون روز بود كه فهميدم عشق اولم تو زندگي نقاشيه و تمام اون فضولي ها به دليلِ جذابيتي بود كه لوازم كارِ يه پدرِ گرافيست مي تونه داشته باشه و بعد كه خودش منو نشوند و با حوصله كاربردِ تك تك غنيمتامو برام توضيح داد و طرز استفاده ي درست از رنگايي كه برام خريده بودو هم يادم داد تازه فهميدم بابام چه چيزاي زيادي تو زندگيش ياد گرفته و آرزو كردم يه روز به هنرمنديِ اون بشم

اون روز موچيك
به لطف پدر مهربونش
مهمترين هدف زندگيشو پيدا كرد
و افتخار كرد
به داشتنِ پدري
كه با اونهمه مشغله
به تك تك كاراش اهميت مي داد
پدري كه شايد
هر لحظه كنارش نبود
ولي هميشه
حواسش بود
حواسش بود.. ا
ا
تولدت مبارك هنرمندترين باباي دنيا
مرسي كه محبتت حد نداره ?

 

اینستاگرام ملیکا شریفی نیا

روانشناسی آنلاین ، خدمات مشاوره

روانشناسی آنلاین ، خدمات مشاوره