در سکوت شب من ،
ناگهان حادثه ای…
ناگهان وسوسه ای تلخ گذشت…
من تو را کم داشتم
در سکوت شب من ،
آسمان حرفی زد…
و غزل شعری شد…
در سکوت شب من،
موج گیسوی تو آرام نداشت
برق چشمان تو پیغام نداشت…
چه سرابی دارم
که امیدم به نگاهت…
سالها یخ زده است…
سرد و حیران است…