وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

تکنیک های ابتدایی جرم شناسی

نخستین کالبد شکافی ثبت شده درسال 44 قبل ازمیلاد مسیح ، درمورد جولیوس سزار فرمانروای روم باستان انجام شد؛ سزار جمعی ازاعضای سنای روم، که می خواستند قدرت اورا تصاحب کنند، تاحد مرگ خنجر زده بودند. پس ازآن، پزشکی به نام انتیس تیوس جراحات وصدمه ی ناشی ازضربه های خنجر وارد برپیکرسزار را معاینه کرد. انتیس تیوس، نتیجه گرفت که گرچه 23 ضربه ی خنجر به پیکرسزار زده بودند، تنها یکی از ضربه ها، که مستقیما به قلب اواصابت کرده مرگباربود.
اگرچه کالبدشکافی می توانست علت مرگ را مشخص کند، اما درعهد باستان چنان که باید انجام نمی شد زیرا ، بسیاری ازفرهنگ ها براین باوربودند که برای رسیدن روح شخص به زندگی ابدی باید پیکر اودست نخورده باشد. ازآنجا که کالبد شکافی متضمن جداکردن بخش های بدن است ، دربسیاری ازفرهنگ های باستان ، با وحشت وبدبینی به آن نگریسته می شد.
ماموران تحقیق درمرگ مشکوک،
ونخستین متن مربوط به جرم شناسی
به رغم مقاومت دربرابرانجام گرفتن کالبد شکافی، مردم همچنان می خواستند ولازم بود بدانند که علت بعضی ازمرگها چه بوده است. درنتیجه، درحدود سال900 پس ازمیلاد مسیح، پست « مامورتحقیق درمرگ های مشکوک » درکشورانگلستان ایجاد شد. درآغاز، این پست را را « حافظ ادعانامه های سلطنتی» یا « فرمانده ی نظامی »
می نامیدند، چون ، پادشاه دارایی جانی یا قربانی خودکشی راتصاحب می کرد. وظیفه مامور تحقیق درمرگ های مشکوک آن بود که مشخص کند آیا علت مرگ ، جنایت است یا خودکشی وسپس پادشاه را آگاه سازد.
درسال1248 میلادی نخستین متن مربوط به جرم شناسی به نام « زدودن بی عدالتیها» درچین به چاپ رسید . دراین کتاب راه های تعیین طبیعی یا غیرطبیعی بودن مرگ ازراه مشاهده ی جزییات روی جسد، توصیف شده اند. مثلا، دراین کتاب خاطرنشان شده است که استخوان شکسته ای درگردن، یا نشانه هایی روگلو، می توانند علامت آن باشند که قربانی را خفه کرده اند.

نخستین میکروسکوپ مرکب، و آزمایشگاه جرم شناسی
هنگامی که زاخاریاس جانسن نخستین میکروسکوپ مرکب درسال 1590 اختراع کرد، دانشمندان توانستند پیکر آدمی را بادقت بیشتری مشاهده کنند، میکروسکوپ مرکب_ برخلاف میکروسکوپ ساده که تنها یک عدسی ذره بین دارد_ دارای دو یا چند عدسی است که آن را قویتر می سازند وبه دانشمندان امکان می دهند تا جزییات بسیارریزی را که پیش ازاین دیده نمی شدند، ببینند.
درسال 1910 ، یک فرانسوی به نام ادموند لوکارد ، نخستین آزمایشگاه جرم شناسی را درجهان تاسیس کرد. لوکارد، براین باور بود کسی که مرتکب جنایت می شود، همیشه چیزی را ازخود به جا می گذارد، وهمیشه چیزی را باخود می برد. مثلا، قربانی یک قتل، ممکن است تارهای ازلباس قاتل خود داشته باشد، یا قاتل ممکن است خرده هایی از پوست یا خون قربانی رازیر ناخن های دستش داشته باشد. آزمایشگاه لوکارد این سرنخهای جزیی را مورد تحلیل قرارمیدهد و از آنها برای کشف جنایت استفاده می کند.
کشف اثر انگشت به عنوان شناساگری بی همتا
گرچه اختراعات جدیدی مانند میکروسکوپ مرکب وآزمایشگاه جرم شناسی حایز اهمیت بوده اند، احتمالا استفاده ازاثرانگشت، حساسترین پیشرفت درتاریخ علم جرم شناسی به شمار می آمده است. استفاده ازاثرانگشت یکی ازمهمترین پیشرفت ها درمتکامل شدن علم جرم شناسی بوده است.
اثرانگشت شامل چندین الگو ازانواع برجستگی روی نوک انگشتان اشخاص است . این برجستگی ها ازپیچ خوردگی، قوس ، یا برجستگی های همسطح و حلقه ، یا برجستگیهای روی خود خم شده تشکیل می شوند.
اثرانگشت هرکس منحصر به اواست. یعنی هیچ دونفری، اثرانگشت یکسان ندارند.صدها سال است که ازاثرانگشت برای تعیین هویت اشخاص استفاده می شده است. درروزگار باستان مردم برای امضای قراردادها، ازفشردن انگشت آغشته به مرکب خود درپای برگ قراردارد، استفاده می کردند. اما به کارگیری اثرانگشت درشناسایی مجرمین کمتراز دویست سال قدمت دارد.
درمیانه ی 1800 ، یک پزشک اسکاتلندی به نام هنری فولدز کشف کرد که حتی اگر پوست دست شخصی خراشیده یا جداشود، اثرانگشت با همان الگوی قبلی مجددا پدید می آید . دکتر فولدز سال های بسیاری درکشور ژاپن به کارمشغول بود. روزی شخصی به فولدز خبرداد که اثرانگشت یک دزد، روی دیوارکثیفی نزدیک خانه فولدز باقی مانده است.
فولدز اثرانگشت را بااثر انگشت یک مظنون مقایسه کرد ونتیجه گرفت که با اومتفاوت است . بنابراین مظنون نامبرده بی گناه بود. چندروز بعد، اثرانگشت مظنون دیگری را مورد آزمایش قراردادند، که این بار با اثرروی دیوارهماهنگ بود. مظنون دوم به اتهام جنایت دستگیر شد. هنگامی که فولدز به انگلستان بازگشت، مومیایی های موزه ی برینانیا را مورد بررسی قرار داد ودریافت که اثرانگشت به مرورزمان هم ازمیان نمی رود. سپس فولدزنامه های متعددی را به نشریه های علمی نوشت، که درآنها یافته های خودرا شرح
داد وتقاضای تشکیل بایگانی ملی ازاثرانگشت اشخاص مختلف کرد. اما برای پلیس و مقامات رسمی انگلستان باورکردنی نبود که ممکن است کسی را برپایه ی مدارک حاصل ازاثرانگشت اومحکوم کرد، ودرنتیجه ، کشف هنری فولدز جدی گرفته نشد.
دراین مدت، اشخاص دیگری نیز به اهمیت اثرانگشت پی بردند. ویلیام هرشل ، انگلیسی کارمند دولت بریتانیا درهندوستان، درسال 1858 اعلام کرد که اثرانگشت دونفرازمردم هم یکسان نیست . ایده ی او را بعدا سرفرانسیس گالتون بسط داد. گالتون روش برتیلوناژ، که مجرمین را به وسیله ی گرفتن عکس واندازه های بدن آنان شناسایی می کند، بررسی کرده بود، درنتیجه ، تعیین هویت اشخاص ازروی ویژگی های بدنی آنان مورد توجه اوقرارگرفت. ازآنجا که فرانسیس بسیارمورد احترام بود، نظریه های او به طور گسترده ای پذیرفته شدند.
سیستم هنری
روش تعیین هویت به وسیله ی اثرانگشت ، همچنان بهبود می یافت . دراواخر1800، ادوارد هنری ، عضو اسکاتلند یارد، روشی برای طبقه بندی اثر انگشت براساس الگوهای پیچ خوردگی ، قوس وبرجستگی ، تدوین کرد. این سیستم به نام سیستم هنری معروف شد وامروزه هنوز به کارمی رود.
دراوایل 1900، روش اثرانگشت، درسازمان های پلیسی سراسر دنیا برای شناسایی ودستگیری مجرمین به کاربرده شد. درآن زمان اثرانگشت رافقط از را ه نگریستن در الگوها ومقایسه ی هردوسته الگو با دسته ی دیگر، تحلیل می کردند. اگرموارد همانند به اندازه کافی باشند، اثرانگشت را متعلق به شخص مورد نظر به شمار می آوردند.
گروه های خونی
بخش دیگری ازبدن آدمی که به صورت ابزارمهمی درعلم جرم شناسی درآمده ، خون است. دراوایل 1900، یک پزشک اتریشی به نام کارل لاندستاینر ، وجود چهارنوع گروه خونی را کشف کرد وآنها را : نامید. گوناگونی گروه های خونی را آنتی ژنها (پادگن ها)، یعنی ترکیب های شیمیای ویژه ی با هم متفاوتی پدید می آورند که درخون وجود دارند. کشف گروه های خونی متفاوت به دانشمندان جرم شناس امکان داده است که تعیین کنند آیا خون موجود درصحنه ی جنایت ازقربانی است یا ازشخص دیگری. خون درصحنه، ممکن است با گروه خون مظنون به جنایت نیزیکسان باشد. گاه به ندرت ممکن است که خون درصحنه ی جنایت ازنوعی جانور باشد، که درآن صورت ماموران تجسس به آسانی می توانند آنراتشخیص دهند چون مواد شیمیایی خون آدمی وخون جانوران با هم متفاوتند.
تعیین زمان مرگ
حتی ماموران قدیمی تجسس هم می دانستند که برای حل معمای یک جنایت، علاوه بر شناسایی قربانی ، تعیین زمان مرگ او مهم است.
کتاب چینی قدیمی یعنی ، « زدودن بی عدالتی ها» شرح داده است که چگونه درفصلهای مختلف سال، اجساد باسرعت های متفاوت تجزیه می شوند. مثلا، درطول ماههای گرم تابستان ، اجسادسریعتر تجزیه می شوند تا درماه های سرد زمستان؛ چون گرما، فرآیند تجزیه را تسریع می کند.
اگر حسد درفاصله ی اندکی پس ازمرگ یافت میشد، دانشمندان باستان سه ویژگی درآن مشاهده می کردند که درتشخیص زمان مرگ سودمند بودند:جمود نعشی، کبودی نعشی، سردی نعشی . جمودنعشی، عبارت از سفت شدن جسد است . جسد بلافاصله پس ازمرگ ، شل ونرم است، اما باگذشت چند ساعت ماهیچه ها کشیده میشوندو بدن سفت وسخت می شود. اما پس از 36 ساعت، سفتی جسد ازمیان میرود.
کبودی نعشی ، به تغییر رنگ نعش اشاره می کند که حاصل فرونشینی خون به درون بدن است. مثلا ، اگر شخصی به هنگام نشستن بمیرد، خون درقسمت پایینی بدن فرو می نشیند و آنرا به رنگ صورتی در می آورد.
پس ازمدتی ، رنگ صورتی به سرخ تیره ، ارغوانی وکبود تبدیل می شود؛ وحتی اگرجسد را پس ازمرگ جابه جا کنند، دگرگونی رنگ آن باقی می ماند. بالاخره سردی نعشی ؛ سردشدن جسد است . احتمال می رود سردی نعشی یکی ازابتدایی ترین
مشاهده هایی باشد که مردم درباره ی اجساد انجام می دادند. جسد بعدازمرگ سرد میشود وبطور کلی ، هرقدر فاصله ی مرگ بیشتر باشد، جسد سردتر خواهد بود.
پوسیدگی
جسدی که بیش از چندروز ازمرگ گذشته باشد، سرنخ های بیشتر اززمان مرگ فراهم می کند. نخستین سرنخ ، تخمیرتعفنی آن تحت تاثیر فعالیت با کتری های درون جسد است . معمولا پوسیدگی جسد ازمعده، جای که به طور طبیعی باکتری های زیادی وجود دارند، آغاز می شود، وبه قفسه ی سینه ، وسپس پاها ودست ها پیش می رود. با گذشت زمان، پوسیدگی گسترش می یابد ورنگ وساخت جسدرا تغییرمیدهد. بوی نفرت انگیز نیزبه وجود می آید.
پس ازمدتی بوی تعفن جسد درحال پوسیدگی ، حشرات را به سوی آن می کشد. دانشمندان، می توانند مدت زمان وجود حشرات را روی جسد، ازراه بررسی تخم هایی که روی جسد گذاشته اند وبه حشرات بالغ تبدیل شده اند، مشخص کند. دانشمندان جرم شناس، براساس طول چرخه ی زندگی حشرات معینی ، می توانند مدت زمانی را که ازمرگ جسد گذشته است ، مشخص کنند. مثلا ، جسدی که محتوی چندین نسل از آن حشرات باشد، معلوم می شود که زمان زیادی ازمرگ آن می گذرد.
سرگذشت علم جرم شناسی ، مانند سرگذشت بسیاری ازرشته های علمی دیگر، به صورت پیشرفتی کند وطولانی بوده است وبه وسیله ی تحولات مهمی که آن را تغییر چشمگیری می دادند، قطع می شده است . این پیشرفت امروزه ادامه دارد. تکنولوژیهای نو، مانند کامپیوتر وتکنیک های جدیدی مانند آزمون درسالهای اخیر علم جرم شناسی را بازهم تغییر داده اند.
برتیلوناژ

درسال 1879، مردی با نام الفونز برتیلون به عنوان دفتردار دردفتر بایگانی سازمان تعیین هویت قضایی پاریس، مشغول کاربود. برتیلون معتقد بودکه ابعادبدنی حتی دونفر از مردم هم یکسان نیستند. وی روشی برای شناسایی مجرمین بوسیله ی عکس گرفتن و اندازه بدن آنان ، ابداع کرد که برتیلوناژ ، نامیده شد.
برتیلوناژدرفرانسه مورد توجه کامل قرارگرفت. هنگامی که شخص مظنونی دستگیرمیشد، پلیس جنایی اندازه ی چندین نقطه ی بدن اورا می گرفت ، ازجمله دور سرو طول کف پاها، این اندازه ها را ثبت می کردند ومی توانستند برای شناسایی مجرمین به کاربرند.
برتیلون، عکس گرفتن ازمجرمین را نیز ابداع کرد. صورت هرمظنونی را ازربه رو ونیمرخ عکس می گیرند. سپس این عکس ها را درآلبومی می چسبانند وبه قربانی ها نشان می دهند تا درشناسایی مجرم به آنان کمک کنند. گرچه برتیلوناژ، دیگر عکس مورد استفاده قرار نمی گیرد. اما، امروزه ادارات پلیس درسراسر دنیا، هنوز ازآلبوم عکس، که «ماگ شوت» نامیده می شود، برای تعیین هویت افراد مجرم استفاده می کنند.
مورد پارکمن
روز درسال 1849، دکر جرج پارکمن استاد رشته پزشکی ، برای ملاقات دکتر وایت وبستر به آزمایشگاهش در دانشکده ی پزشکی دانشگاه هاروارد رفت. پارکمن می خواست پولی را که وبستر به اوبدهکار بود پس بگیرد.
پس از آن روز پارکمن، دیگر هرگز دیده نشد. با آن که نیروی پلیس آزمایشگاه ودفتر کار وبست ر را بازرسی کرد ، اما مدرکی که نشان دهد پارکمن درآنجا بوده یا جنایتی اتفاق افتاده باشد، بدست نیامد. وبستر ادعا می کرد که پول پارکمن را به اوپرداخته ودیده بود که دفترش را ترک کرده است.
اما کشفی که سرایدار دانشکده به عمل آورده بود، نشان داد که داستان وبستر دروغ محض است. پس از آنکه سرایدار یافته های خودرابه افراد پلیس گزارش داد، آنان بار دیگر دفتر کار وبستر را بازرسی کردند. این بار، چند قطعه استخوان دریک جعبه ویک دست دندان مصنوعی درکوره ، پیدا کردند .
جمعی از کارشناسان علوم پزشکی برای بررسی استخوانها ودندانهای یافت شده دعوت شدند، آنان مشخص کردند که سن واندازه ی استخوان ها با سن و اندازه ی پارکمن مطابقت دارد. آنگاه ، دندانساز پارکمن خاطر نشان ساخت که چندسال پیش یک دست دندان مصنوعی برای پارکمن ساخته بود. یک قالب گچی تولید کرد که هنگام ساختن دندانهای پارکمن درست کرده بود؛ مشاهده شد که این قالب با دندانهای مصنوعی یافت شده ، مطابقت کامل دارد.
وبستر پس ازآنکه شواهد علیه خود را شنید، اعتراف کرد که پارکمن را به قتل رسانده وبدن اورا قطعه قطعه کرده است. اورابه اعدام محکوم کردند ودرسال 1850، حکم درمورد او اجرا شد.