سینمای ما – امیر قادری: به عنوان یك علاقهمند فیلم و نمایش این را میگویم؛ و طبعا نه به عنوان یك مصلح اجتماع، یك معلم اخلاق و یك مقام مسئول، كه بزنگاه؛ در همین چند قسمتی كه پخش شده؛ یك اتفاق در سریالهای تلویزیونی است. كلاساش از مجموعههای قبلی رضا عطاران هم بالاتر است. البته گاهی یك جور شتاب زدگی در كار وجود دارد كه دیگر به خصلت جدا نشدنی مجموعههای مناسبتی تلویزیون تبدیل شده.
در ب اما یك جور پختگی و روانی، در عین پیچیدگی در مضمون و اجرای ظاهرا ساده اثر وجود دارد كه توجه تماشاگر را به آن جلب میكند. عطاران دارد پیشرفت میكند و آن طور كه در این گفتگو میگوید؛ با وجود همه گرفتاریها و تغییرها؛ این شخصیترین و بهترین كارش است. مزهها و جذابیتهای كارهای قبلی؛ حالا در مسیرجدید، برای رسیدن به هدف تازهای به كار گرفته شدهاند.
به این ترتیب در كنار مهران مدیری كه او هم امسال با مرد هزار چهره كاملترین اثرش را ساخت؛ حالا دو چهره اصلی كارخانه تولید محصول تلویزیون را در جایگاه رفیعتری میبینیم. فرصتی برای صنعت سرگرمی و اندیشهساز بیحال و مریض و كمتاثیر ایران تا از این دو هنرمند در موقعیتها و فرصتهای تازهای استفاده كند.
این جور كه معلوم است؛ حساسیت ها نسبت به سریال "بزنگاه" خیلی بیشتر از سریال قبلی ات بوده.
حساسیت ها آره نسبت به سریال قبلی ام خیلی بیشتر بود.
چرا؟ دلیلش چیست؟
کار را كه حتما دیده ای. راستش من در سریال های قبلی ام تجربه کسب می کردم. یعنی می خواستم تبدیل به کسی بشوم که مردم می نشینند و به حرف هایش گوش می دهند و خب حالا دیگر احساس كردم كه می توانم یک حرف هایی هم بزنم. یعنی می شود گفت که در کارهای قبلی ام مشتری جمع می کردم تا این که بتوانم این سریال را بسازم و مردم بیننده آن شوند. قبلیها برای کسب تجربه بودند. این بار شرایط شروع کار من فرق داشت. در واقع قرار بود که من اصلا کار نکنم. چون واقعا خودم نمی خواستم که کار کنم. بعد گفتند که نه تو حتما باید در این مناسبت یک سریال داشته باشی.
چرا نمی خواستی کار کنی؟
دلیل شخصی داشت. حالم خوب نبود. و خستگی هم بود چون به محض این که کار بازی من در یک فیلم سینمایی بعد از عید تمام شد گفتند باید این سریال مناسبتی را شروع کنی. خلاصه کلی دلیل آوردم که از خیر من بگذرید و بعد از کلی آمد و رفت، آن ها هم قبول کردند ولی بعد نمی دانم چه شد که دوباره سراغم آمدند که باید کار را شروع کنی و من هم گفتم پس حالا که قرار است کار کنم باید شرایط جوری باشد که دوست دارم. در واقع از شرایطی که برایم پیش آمده بود استفاده کردم که کاری را که دوست دارم انجام بدهم. و آن ها هم شرایط را قبول کردند. بعد شروع به کار کردیم. و طرح اولیه هم با محمدرضا آریان برای کار ریخته شد. طرح را هم خیلی دوست داشتم که البته الان از نیمه به بعدش کاملا تغییر کرده است.
خودت خواستی که طرح تغییر کند؟
نه. نمی خواستم. خودش اتفاق افتاد. یعنی آن کسی که الان نقش حاج آقا را بازی می کند و خانه را خریده در طرح اولیه یک فرد دیگر بود که خب درآن صورت شرایط خیلی عوض می شد.
عجیب است که تو اصلا حواست به این مسائل نیست. چون مشخص است که در آن صورت قضیه خیلی تند و حساس می شود. چه طور انتظار داشتی که چنین چیزی اصلا پخش شود؟
خب من که خودم از اول گفته بودم نمی خواهم کار کنم. خواست خودشان بود.
آهان. یعنی نمی خواستی کار کنی و فقط در صورتی ساخت بزنگاه را پذیرفتی كه همان چیزی که می خواهی انجام شود. آنها هم پذیرفتند، ولی وسط کار دیگر قبول نکردند که کار مطابق میل تو پیش برود.
آره. یعنی ما کار را شروع کردیم و حتی تا شروع تصویربرداری هم قرار بود ماجرای کسی که خانه را خریده مطابق طرح اولیه باشد؛ اما دست آخر این بخش تغییر كرد. حتی دو سه تا سکانساش را هم گرفتیم. آخر سر هم قرار شد که خرید خانه توسط همین حاج آقایی كه میبینید صورت بگیرد. تقریبا می شود گفت که از نیمه به بعد کل طرح دستخوش تغییرات شده ولی خب در ریزه کاری ها و پرداخت سکانس ها و ماجراها چیزهایی رعایت شده که به نظرم تازگی دارد و مطابق با همان خواسته های اولیه ماست. به همین خاطر قبول کردیم سریال را کار کنیم. یعنی اگر قرار است اعتیاد یک نفر را نشان بدهیم به صرف این که یک بچه هم جلوی تلویزیون نشسته یا چون مثلا شرایط تلویزیون به شکلی است که سیگار را هم نشان نمی دهد، خودمان را محدود نکردیم که حتی سیگار کشیدن طرف را هم نشان ندهیم. گفتیم اگر این آدم معتاد است پس باید یک سیخی چیزی دستش باشد. و معتقدم برخلاف آن چیزی که می گویند ما اعتیاد را زیاد نشان داده ایم، چیزی که ما درباره اعتیاد در این سریال نشان دادیم در حد صفر ماجرا هم نبوده است. یعنی با توجه به واقعیتی که در جامعه وجود دارد ما هیچ چیزی نشان ندادیم. فقط خواستیم تماشاگر باور کند که این آقا نادر معتاد است. خب اگر این آدم سیگار هم نکشد، دیگر چه طور ممکن است این باور معتاد بودناش در تماشاگر به وجود بیاید. یا اگر بددهن نباشد یا خماری نکشد خب این چه جور معتادی می شود؟! البته بودند كسانی كه میخواستند در این زمینه به ما مشاوره بدهند! مثلا گفتند معتادی که صبح موادش را کشیده دیگر نباید دهن دره بکند! و باید میدیدیشان. کسانی این چیزها را یادمان میدادند که اصلا باورت نمی شد این كاره باشند. یعنی خیلی درست و حسابی هم به نظر می آمدند، و این یكی از همان مواردی بود که خیلی دوست داشتم در کار باشد. میخواستم معتادمان ظاهر ضایع نداشته باشد. یعنی برای معتاد بودن نرفتم دور حلقه چشمم را سیاه کنم یا لاغر کنم یا چه می دانم خودم را کج کنم. می خواستم درست مثل همین معتادهایی باشد که الان هستند و به قیافه شان هم نمی خورد. الان دوروبر ما خیلی هستند آدم هایی که وقتی می بینی متوجه نمی شوی که معتادند؛ و خب راستاش، هستند.
یعنی مثلا از یک جزییاتی مثل خمیازه کشیدنشان می فهمی که معتادند.
باور كن حتی خمیازه هم نمی کشند. خیلی هم تپل و سرخ و سفید هستند. تعدادشان هم خیلی زیاد شده. این همه گیر بودن را می خواستم در سریال نشان بدهم و این یکی از چیزهایی بود که در طرح تغییر کرد. نتوانستیم گسترش این معضل را نشان بدهیم.
خب، می دانی ملت ما هنوز تحمل دیدن خیلی از این مسائل را ندارند. نكته جالب درباره سریال بزنگاه، این است كه تا حالا معمولا مسئولان و ممیزان با طرح بعضی مسائل مشکل داشتند اما مردم عادی، مشكلی با طرح فلان مسئله در سریال نداشتند. اما این بار گروههایی از مردم هم اعتراضشان به طرح خیلی از این مسائل را در سریال ابراز میكنند. تماشای سریالت را دوست دارند و نگاهاش میكنند؛ ولی انگار بین چیزی که واقعا دوست دارند و آن چیزی که آگاهانه باید تماشایش كنند تفاوتهایی هست. ندایی را در اعماق قلبشان مخفی كردهاند که به آن ها می گوید: چیزی که می بینی واقعا وجود دارد، اما باید بگویی نیست و نگاهاش نكنی.
آره دقیقا. این حسی که می گویی بزرگترین چیزی است که در این کار با آن مواجه شدهام و بهاش رسیدهام.