وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

داستان بهرام رادان و سنتوری

سنتوری، فیلمی است كه فیلمسازش عصاره سینمای ایران می باشد، داریوش مهرجویی… ایرانیان از تمامی فیلم های او خاطره دارند. اسامی این فیلم ها را بخوانید: «مهمان مامان، بمانی، دختر دایی گمشده، مگس، درخت گلابی، لیلا، پری، سارا، بانو، هامون، شیرك، اجاره نشین ها، دایره سینما، پستچی، آقای هالو، گاو و الماس» و حالا حكایت «سنتوری» فیلمی كه قرار بود سوم مردادماه به سینماها بیاید، اما دوباره به مانند چند مرحله پیش كه هر بار قرار بود، اكران شود، بنا به دلایلی دوباره اكران نشد… حال مردم و علاقه مندان به سینما تشنه فیلم جدید مهرجویی هستند. این فیلم در جشنواره فیلم فجر، حرف و حدیث های زیادی را به دنبال خود داشت. به خصوص زمانی كه در جشنواره 85، نتوانست عنوان بهترین فیلم جشنواره را كسب كند. «بهرام رادان»، به خاطر بازی در این فیلم، طی سه سال اخیر، دومین سیمرغ بلورین را از آن خود كرد و زمان دریافت جایزه، به هیئت داوران اعتراض و اعلام كرد كه داوران جشنواره، یك بار دیگر فیلم «سنتوری» را ببینند… البته بعدها رادان گفت كه قصد بی احترامی به هیئت داوران نداشته و در گوشه ای از توضیحات خود بیان داشت كه: دوستان، حكایت من حكایت دیگری بود، زمانی كه برای سنتوری كاندیدا شدم، تعجب نكردم! اما وقتی كه دیدم این فیلم تنها در دو رشته نامزد دریافت جایزه شد، شگفت زده شدم. در صورتی كه به گفته بسیاری از كارشناسان، سنتوری بهترین فیلم مهرجویی است و سپس گفت: گفتم مهرجویی بزرگ، بی نیاز از جایزه است و برخی ناراحت شدند، هنوز هم بر این باورم كه جایزه نیازمند مهرجویی است.برای رسیدن به این باور كه چرا «سنتوری» یكی از اثرهای به یادماندنی مهرجویی است، بهتر است، ابتدا این كارگردان بنام كشور را بشناسیم و سپس درباره سنتوری بنویسیم.

فارغ التحصیل یو.سی.ال.ای
داریوش مهرجویی در هفدهم آذرماه سال 1318 در تهران به دنیا آمد و تحصیلات مقدماتی خود را در تهران گذراند، 20 سال داشت كه برای ادامه تحصیل به آمریكا رفت. در سال 1344 (1965) از دانشگاه «یو.سی.ال.ای» در لس آنجلس لیسانس فلسفه گرفت، در همین سال سردبیری نشریه پارس ریونو در لس آنجلس را به عهده داشت و سال بعد به تهران آمد. در سال 1346 نخستین فیلم خود به نام «الماس 33» را ساخت كه نتوانست با این فیلم، موفق شود اما او امید خود را از دست نداد و دو سال بعد به همراه غلامحسین ساعدی در سال 1348، فیلمنامه گاو را نوشت و به كارگردانی آن پرداخت، این فیلم برای مهرجویی و سینمای ایران جوایز متعددی در خارج و داخل كشور به دنبال داشت. گاو چه از نظر تجاری و چه از نظر هنری فیلم موفقی از آب در آمد و فصل جدیدی را در سینمای ایران گشود تا جایی كه در جشنواره های كن، برلین، مسكو، لندن، لس آنجلس و اغلب كشورهای آسیایی، اروپایی و آمریكایی به نمایش در آمد. آقای هالو در سال 49، دومین فیلم مهرجویی بود و این كارگردان را تنها با دو فیلم ساخته شده، اما معتبر به دنیا شناساند، این فیلم هم در جشنواره های برلین، مسكو و لندن به نمایش در آمد. مهرجویی در آن زمان تنها 31 سال داشت. همچنین فیلمی كه وی در سال 1351 به نام پستچی ساخت، فیلم هفتم از ده فیلم برگزیده جهان در سال 1972 میلادی شد.
پس از انقلاب او مدتی در فرانسه زندگی كرد، اما پس از بازگشت دوباره فیلمسازی را ادامه داد كه اوج مخاطبان او در سینما برای فیلم های اجاره نشین ها (1365)، هامون (1368)، سارا و پری (1371)، لیلا (1375)، درخت گلابی (1376)، بمانی (1380) و مهمان مامان (1383) بود. گفتنی است فیلمنامه این فیلم های موفق از دست نوشته های خود مهرجویی است و حالا او با سنتوری می خواهد، برگی به دفتر افتخارات سینمایی اش اضافه كند.
او سنتوری را به همراه وحیده محمدی فر به رشته نگارش در آورده و طی آن می بینیم كه یك نوازنده چیره دست و خواننده محبوب ناگهان در اوج شهرت و موفقیت، افسار زندگی اش را از دست داده و به بیراهه می رود، او می گوید: «همه بدبختی ها از زمانی آغاز شد كه عشق بزرگ زندگی ام، همسرم، هانیه تركم كرد، اما هانیه زمانی می رود كه من مدت هاست در بند اعتیاد خود گرفتار هستم.»

اصل داستان چیست؟
اصل ماجرای این فیلم چیست؟ «علی بلورچی» (بهرام رادان) فرزند حاج آقا بلورچی یكی از كسبه قدیمی و صاحب نام صنف بلور و شیشه است، حاج آقا در دوران كودكی و نوجوانی سختی های زیادی را متحمل شده است و تحت تاثیر عقده های آن دوران، پسرش را آن طور كه خود دلش می خواست تربیت می كند، این نقش را (مسعود رایگان) ایفا می كند. از طرفی حامد (نادر سلیمانی) پسر بزرگ تر حاج آقا از همان دوران مدرسه از درس محروم شده تا نزد پدر در حجره كار كند و ادامه دهنده راه او باشد.
علی پسر دوم حاج آقا از دوران كودكی با ساز كهنه ای كه متعلق به دایی مرحومش است، انس گرفته و قصد دارد زمانی كه بزرگ شد، تحصیلات خود را در رشته موسیقی ادامه بدهد اما با مخالفت مادرش (رویا تیموریان)، مواجه شده و به اجبار در رشته بازرگانی درس می خواند، این مخالفت و دیگر كشمكش های او با والدین باعث می شود، علی خانه پدری را رها كرده و از خانواده جدا شود. سپس علی به همراه دوستش «تمایل» (مهیار پورحسابی)، یك گروه موسیقی تشكیل می دهد و با اجرا در جشن ها و مناسبت های مختلف گذران زندگی می كند و به خاطر مهارتش در نواختن سنتور به «علی سنتوری» معروف می شود. اما او به تدریج در پی معاشرت با دوستان و كارهای شبانه روزی هر از گاهی به سراغ موادمخدر می رود، چرا كه از درون احساس پوچی می كند و اعتماد به نفس لازم را ندارد. به عبارتی ظرفیت معروف شدن را ندارد و استفاده تفننی از موادمخدر او را رفته رفته به ورطه اعتیاد می كشاند.
پس از مدتی كه از زمان فیلم می گذرد، در یك مراسم كه اجرای موسیقی آن با علی است، دختری به نام هانیه (گلشیفته فراهانی) مجذوب هنر علی می شود و این آشنایی به ازدواج آن دو منجر می شود. این آشنایی و ازدواج برای مدتی نشاط را به زندگی علی می آورد و او را تشویق به كارهای بیشتر می كند. اما او كماكان به مصرف مواد ادامه می دهد تا به خیال خود شرایط روحی اش تقویت شود، وضع بدین گونه باقی نمی ماند، چرا كه به خاطر اوضاع نامناسب مالی و رفتارهای حاصل از مصرف موادمخدر، بین او و هانیه مشكلاتی پدید می آید و همین مسئله باعث می شود تا هانیه منزل را ترك كند. علی كه به خاطر معتاد شدن به موادمخدر كمتر امكان كار برایش فراهم است، فرصت پیدا می كند تا به همراه «تمایل» اجرای برنامه موسیقی یك مراسم عروسی را برعهده بگیرد.
در ادامه این فیلم زیبا خواهید دید كه در حین برگزاری مراسم عروسی، میان اقوام خانواده داماد كه با یكدیگر مشكلاتی داشتند، درگیری شدیدی به وجود می آید و كار به زد و خورد كشیده می شود. در این زد و خورد دستان علی می شكند و به آلات موسیقی او هم خسارت وارد می شود. آسیب دیدگی و عدم توانایی علی در ساز زدن كه تنها راه امرار معاش اوست، باعث بیكاری اش می شود. در همین زمان صاحبخانه هم عذرش را می خواهد و او با مقداری وسایل، آواره و سرگردان كوی و خیابان می شود تا این كه در گوشه ای از یك پارك جنگلی چادر می زند.

در این دوران با بی خانمان ها و معتادان همنشین شده و چون درمانده و نیازمند است، برای پول در آوردن تن به هر كاری می دهد، زندگی در میان جمعی معتاد و آواره در حاشیه شهر، علی را درمانده، شكسته و آلوده تر می كند. یك شب كه او در میان این جمع مشغول مصرف موادمخدر است و می خواهد از این طریق خاطرات تلخ گذشته را فراموش كند ماموران نیروی انتظامی سر رسیده و همه را دستگیر می كنند. علی پس از دستگیری به مركز ترك اعتیاد فرستاده می شود و مسئولان آن مركز متوجه اختلالات روحی او می شوند و سعی می كنند با او ارتباط برقرار كنند.
گفتنی است، حسن پورشیرازی و صدرالدین حجازی در نقش معتاد در این فیلم در كنار رادان بازی می كنند. داستان در مركز بازپروری چنین ادامه پیدا می یابد كه ، محیط مناسب و شرایط درمانی به علی كمك تا او بهبودی نسبی پیدا كند و با خرید یك سنتور توسط روان شناس مركز برای علی، او فرصت و انگیزه پیدا می كند تا دوباره موسیقی را ادامه دهد. اشتیاق علی به اندازه ای است كه او در همان جا به دیگر معتادان آموزش سنتور می دهد. فیلم كه به پایان نزدیك می شود حاج آقا بلورچی به همراه حامد به مركز بازپروری می رود تا به علی بگوید كه از گذشته پشیمان شده و حاضر است پس از آزادی و ترك اعتیاد، تمامی امكاناتش را در اختیار او بگذارد، اما علی كه دیگر معلم ویژه موسیقی آن مركز است، می گوید: با این كه مشكل اعتیادش برطرف شده و وضعیت جسمانی كاملا سالم و مناسبی دارد، همچنین دوران محكومیتش هم به پایان رسیده، اما تازه منزل واقعی اش را پیدا كرده است، چرا كه این مكان به دور از هیاهوی جامعه ای بی رحم بوده و او می تواند برای آدم هایی مثل خودش مفید بوده و با نغمه سازش به آنها عشق و زندگی ببخشد.
در پایان این فیلم كه پر ازواقعیت های تلخ زندگی است، می بینید در نهایت، علی به همراه شاگردانش كه همگی از بیماران همان مركز هستند كنسرت كوچكی اجرا می كنند. چشم علی در میان تماشاگران حاضر به هانیه می افتد كه به تشویق او مشغول است اما در پایان كنسرت از هانیه خبری نبود.
از دیگر بازیگران این فیلم باید به مائده طهماسبی در نقش مادر هانیه، سیامك خواهانی ویولونیست گروه آریان در نقش جاوید، مونا ربیعی در نقش خواهر جاوید و محمد سلوكی برادر بزرگ تر مهدی سلوكی كه پیش از این سابقه مجری گری داشت در نقش دكتر روان شناس اشاره داشت. همچنین برنامه ریز، دستیار اول كارگردان، مجری طرح، بخشی از طراحی صحنه و لباس و عكس برعهده محمدرضا شریفی نیا است.
در پایان فیلم متوجه خواهید شد مهرجویی حتی در تلخ ترین اثرش هم، دلش نمی آید بیننده را ناامید رها كند. بازگشت شكوهمند علی سنتوری به زندگی و آشتی دوباره اش با سنتور، مهارت استاد در پرداخت این صحنه ها، آن قدر چشمگیر است كه بیننده چاره ای جز باور آن ندارد.
سنتوری شاهكار دیگری از این كارگردان است، كارگردانی كه در طول تمامی این سال ها هر بار به نوعی غافلگیرمان كرد، كارگردانی كه می داند چه بسازد كه بیننده را شگفت زده كند.
ایفای نقش بهرام رادان در این فیلم بی نظیر است، او چه در روزهای اوج و چه در شب های سقوط علی سنتوری و در تمامی سكانس های مربوط به كنسرت ها درخشان ظاهر می شود و خصوصیاتی از یك بازیگر حرفه ای كامل را بروز می دهد. از طرفی سكانس های مشترك میان رادان و گلشیفته فراهانی، شیطنت های عاشقانه شان به ویژه سكانس بازی با شال گردن، بسیار دیدنی است.

نواختن سنتور توسط رادان
ساخت موسیقی متن و نوازنده سنتور این فیلم، كسی نیست جز یكی از اعضای خانواده «كامكارها»… اردوان كامكار، او می گوید: پیش از این برای هیچ فیلمی موسیقی نساخته بودم، ساخت موسیقی این فیلم را، به دلیل آشنایی چند ساله ام با مهرجویی پذیرفتم، او با من تماس گرفت و عنوان كرد، فیلمنامه ای در این مورد دارد، چند بار با یكدیگر فیلمنامه را مرور كردیم و پیش از آغاز فیلمبرداری، 5 قطعه موسیقی برای آن ساختم.

حدود دو ماه و نیم هم با رادان سنتور كار كردم و نواختنش را به او آموختم و خوشبختانه آن قدر او با استعداد بود كه گام های اولیه سنتور را یاد بگیرد. كامكار می گوید: انتخاب بازیگر اول برای این فیلم كار دشواری بود، باید دست های بازیگر، شبیه دست های من باشد تا تفاوتی در تصاویر مربوط به نوازندگی من و نقش های ایشان ایجاد نشود، از طرفی موفق شدیم بین دست هایش و لب خوانی هماهنگی خوب به وجود بیاوریم. كار مشكل تر از لب خوانی بود، چون حركات دست، همراه فیگور او نیز باید درست انجام می شد و از آنجا كه بهرام توانایی خوبی دارد، توانست به نحو احسن از عهده این كار برآید. در صحنه هایی كه رادان در فیلم می نوازد، در نماهای نزدیك از خود كامكار در حین نواختن سنتور استفاده شد و در نماهای دور از رادان و…

رادان به جای سلوكی
مهرجویی از ابتدا تاكید داشت كه بازیگر نقش اول فیلمش، حتما جوانی لاغراندام با صورتی استخوانی باشد تا بتوان با چهره پردازی اندك، چهره یك معتاد را بر صورتش ترسیم كرد. البته دانستن سنتور نیز یكی از شرایطی بود كه بازیگر نقش اول مرد باید آن را می دانست. در حال تست گیری از متقاضیان، مهرجویی به این فكر افتاد كه از بازیگران حرفه ای نیز برای ایفای این نقش، تست بگیرد. اولین گزینه او پارسا پیروزفر بود كه علیرغم همكاری با مهرجویی در كار قبلیش، «مهمان مامان» نتوانست نظر او را برای ایفای این نقش جلب كند.
دیگر گزینه استاد مهرجویی برای ایفای این نقش، محمد سلوكی، مجری سیما بود كه از نظر فیزیك چهره با این نقش همخوانی نیز داشت، تقریبا همه چیز برای بازی او در این نقش آماده بود كه ناگهان مهرجویی اعلام كرد، بهرام نقش علی سنتوری را ایفا خواهد كرد و سلوكی ایفاگر نقش دكتر روان شناس شد.
  
شاید برایتان جالب باشد بدانید كه داریوش مهرجویی زمانی، سنتور می نواخت و این ساز را به دلیل صدای زیبایش دوست داشت و یكی از دلایل نوشتن این فیلمنامه، علاقه اش به سنتور بود. گفتنی است، تصویربرداری این فیلم از هفدهم بهمن 1384 در كاشانك نیاوران آغاز شد و به مدت هشت ماه طول كشید.

خواننده فیلم

قرار بر این شد كه محسن چاووشی ترانه های این فیلم را بخواند، چرا كه مهرجویی اعتقاد داشت كسی باید ترانه های این فیلم را بخواند تا مردم با صدایش بیگانه نباشند، به ویژه زمانی كه باید لوكیشنی در كاخ سعدآباد در نمایی از كنسرت برگزار شود و این كار هم انجام پذیرفت، اما…
اولین ایراد شورای نظارت و ارزشیابی نام فیلم بود كه سنتوری نمی تواند علی باشد و باید نام «علی» از فیلم حذف شود مهرجویی این موضوع را پذیرفت، سپس ایرادها به ترانه ها وارد شدند كه باید ترانه ها را حذف كنید. مهرجویی گفت: نمی شود، ما بر روی این قضیه حسابی ویژه باز كردیم. گفتند پس چاووشی نباشد و یكی را بیاورید كه صدایش مجوز داشته باشد.
مهرجویی هم در مقام پاسخ گفت: آخر صدا كه مجوز نمی خواهد، این ترانه و آهنگ است كه مجوز می خواهد و شما هم مجوز آن را صادر كرده اید و در پاسخ شنید كه نه، باید عوض شود و سرانجام فیلم دچار تغییراتی شد و رادان باید با صدای خود روی آهنگ های ساخته شده، یك بار دیگر ترانه ها را بازخوانی می كرد تا فیلم مجوز پخش بگیرد و این گونه هم شد. هدایت فیلم پخش كننده این فیلم است كه ید طولایی در زمینه پخش دارد و به اندازه كافی از مهارت برای فروش هر چه بیشتر یك فیلم برخوردار است. گفتنی است تهیه كننده های این فیلم فراز فرازمند و داریوش مهرجویی هستند. اما این فیلم چه زمانی به نمایش درآید خدا می داند، با این حال شنیده ها حاكی از آن است كه سنتوری در اواخر مردادماه اكران خواهد شد… باید دید و منتظر ماند.

بازیگری، برایم شوخی بود
رادان می گوید: اولین بار كه مقابل دوربین سینما ظاهر شدم، برایم مثل یك تفریح بود، مثل یك شوخی، یكسری جمع شدیم و رفتیم كلاس بازیگری و حتی خجالت می كشیدیم كه بگوییم ما می رویم كلاس بازیگری، می گفتیم می رویم كلاس كامپیوتر، زمانی هم كه انتخاب شده بودم، دو، سه هفته بیشتر كلاس نرفته بودم، یادم می آید آن روز از پشت شیشه های كلاس، دو، سه نفر آمدند و با هم صحبت كردند، من هم مشغول تمرین بودم، اما صدای آنها را نمی شنیدم و بعد مرا به یكدیگر نشان دادند، پس از كلاس جلو آمدند و یك نشانی به من دادند كه به آن جا مراجعه كنم.
تا دو ساعت پیش از فیلمبرداری نمی دانستم كه نقش چندم را ایفا می كنم، فكر می كردم فقط باید در فیلم شور عشق حضور داشته باشم، بعدها فهمیدم نقش من در شور عشق نقش اول است. آن زمان من بیست سال داشتم كه آمدم مقابل دوربین و بازی كردم، نمی دانم انگار یك كار عجیب بود.

رفقای صمیمی

من دوستانی دارم كه در دایره خیلی اندكی هستند، اما لزوما به این معنا نیست كه كم معاشرت می كنم، اتفاقا زیاد معاشرت می كنم، بیشتر دوستانم جزو دوستان دوره دبیرستان هستند، بین بازیگران ایران هم بیشتر با گلشیفته فراهانی و همسرش ارتباط دارم.

شخصیت حقوقی بازیگران
همه آدم های مشهور یك شخصیت حقیقی دارند و یك شخصیت حقوقی. آنها در شخصیت حقوقی حق ندارند خیلی از كارها را انجام دهند. برای مثال وقتی یك بازیگر سیگار می كشد، حق ندارد در خیابان سیگار بكشد به خاطر این كه مردم می گویند كه نگاه كن فلانی دارد سیگار می كشد، چون آن پسر كوچك از تو یاد می گیرد سیگار بكشد، می دانی چرا؟ می گوید اگر آن بازیگر دارد سیگار می كشد، پس حتما كار خوبی است، حالا آن شخصیت حقیقی در داخل خانه می تواند سیگار بكشد.

دل های مردم
رادان می گوید : رابرت پریش در سینمای هالیوود یكی از آن بچه هایی بود كه به دنبال چارلی چاپلین می دوید و ماهی هفت دلار حقوق می گرفت. كتابی دارد كه در آن نوشته، مدت ها كاركرد، در استودیوهای مختلف رفت و آمد داشت دستیار مونیتور شد و رسید به مونتاژ كار. او از جان فورد كه استاد مسلم سینماست خیلی چیزها یاد گرفت. می دانید كه ایشان ركورددار اسكار در سینمای جهان است. او چهار اسكار بهترین كارگردانی را از آن خود كرده است. رابرت پریش می گوید سال ها گذشت و من هم اسكار گرفتم، رفتم دیدم جان فورد، روی یك صندلی چرمی نشسته، رو به من گفت: رابرت، شنیدم اسكار گرفتید گفتم: بله قربان، برگشت گفت: من چهار تا گرفتم و گفت: مجسمه اسكارت را می بری 25 سنت، دو تا كوچه پایین تر می فروشی و دو تا لیوان قهوه می گیری… می خواهم بگویم رمز ماندگاری، سیمرغ و عنوان نیست، رمز ماندگاری، وارد شدن در دل های مردم است.



پایگاه فرهنگی تفریحی ایران ناز