1 – شانس
با وجود این حقیقت که رخدادهای پیشبینی نشده میتوانند بر نتایج کار تاثیرگذار باشند، این شانس نیست که تفاوت را در نتایج ایجاد میکند. بلکه رخدادها هستند که باعث آن میشوند. شانس هیچ کاری با آنها نمیکند. باورداشتن به شانس افکار شما را به گونهای ساختار میبخشد که در تصوراتتان نه شما و نه هیچکس دیگری قادر به ایجاد تغییر یا حتی تاثیرگذاری نیست. بدتر از آن، شانس بهانهایست که با آن شکستها توجیه میشوند ( این فقط بدشانسی بود ) و موفقیتها را لوث میکند ( این فقط خوششانسی بود )
2 – دشمن
درست است که شما رقبایی دارید و برخی اوقات برای برد شما آنها باید شکست را متحمل شوند ( و برعکس ) حتی در این صورت نیز در کسب و کار دشمنی وجود ندارد. دشمن مربوط به میدان جنگ است. کسب و کار برای بهتر کردن چیزهاست نه از بین بردن افراد. وقتی که شما با گفتن دشمن به رقبایتان از آنها برای خودتان غول درست میکنید، گزینههای تجاری را روی خود میبندید. به خاطر داشته باشید که در دنیای تجارت، رقبای امروز اغلب شرکای فردا هستند.
3 – عدم پذیرش
آیا عالی نیست اگر مردم همیشه با نظرات شما موافق باشند؟ خب! گاهی اوقات افراد نظرات شما را نمیپسندند یا حتی ممکن است خود شما هم با آن موافقت نداشته باشید.
4 – نفرت
در کار معمولا با جملاتی شبیه « من از رییسم نفرت دارم » یا « من از شغلم نفرت دارم » رو به رو می شویم. نفرت یک کلمه منفی است و در بدن انسان بیماری ایجاد می کند. هر بار شما این کلمه را به کار میبرید مانند آن است که یک سلول سرطانی را در بدنتان آزاد میکنید. این قضیه کاملا جدیست. نمیگویم که همه چیز باید برای شما شیرین و دوستداشتنی باشد؛ اما چرا باید ذهن خود را با نفرت داشتن از کسی یا چیزی آلوده کرد ؟
5 – اما
مطمئنم که شما هم کسانی را میشناسید که نمیتوانند درباره یک ایده، نقشه یا فعالیت خاص چیزی بگویند بدون اینکه جملهشان را با یک «اما» ناقص نکنند. مثلا میگویند «بله ایده عالیست، اما….» یا « من موافقم که ما باید کاری کنیم، اما……» این کلمه یاسآور است و فرصتها را از بین میبرد.