وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

زنان در افغانستان

زنان در افغانستان
 اگر بگوییم در افغانستان بیش از نود در صد مشکلات زنان را پدیده‌‌ای بنام «ناموس» رقم می‌زند، شاید زیاد دور از واقعیت نباشد. نخست لازم است تا بر معناها و برداشت‌های گوناگون از این واژه نگاهی بیافگنیم. واژۀ «ناموس» هر چند در اشعار و دیگر نبشته‌های ادبیات پارسی بسیار به کار رفته، اما همواره برداشت‌ها و تعبیرهای متفاوتی از آن ارایه شده است. در لغت‌نامۀ دهخدا ذیل واژۀ ناموس توضیحات نسبتاً مفصلی ارایه شده است. «ناموس» در جایی به معنی کبر، خودپسندی وخودستائی (اشعار سلمان ساوَجی) و جای دیگر به معنای سیاست و تدبیر (اشعار سعدی) آمده است.
 
گاهی «ناموس» به معنی توقع از خلق داشتن (غیاث اللغات) و جنگ و جدال (ناظم الاطباء) هم ذکر شده است. در مقابل «بی‌ناموس» به معنای بی‌اعتبار و بی‌حرمت (نوشته‌های ابن یمین- تاریخ یمینی) و گاهی بی‌عفت و بی‌شرم (اشعار فرُّخی، حافظ و اکثریت قلم بدستان دیگر) به کار رفته. در یادداشتی که نزدیک‌ترین معنی را با برداشت امروزی از واژه «ناموس» ارایه می‌کند، این واژه به معنی زوجه و زن‌های متعلق به یک مرد، مثل مادر و خواهر و دختر و جز آنها (فرهنگ نظام) و مادَگانِ یک خانوار (ناظم الاطباء) هم به‌کار رفته است.

در جامعۀ ما مفهوم «ناموس» مترادف است با یک سلسله  خصایل اخلاقی مانند حیا، عفت، شرافت، پاکدامنی و برخی رفتارها و ویژگی‌های رفتاری دیگر. اما آن‌چه جالب است این است که پرورش این خصوصیات نه در خودِ شخص، بلکه در “مادَگانِ خانوار” (یا بانوانی که در خانوادۀ یک مرد هستند) موجب «باناموس» خوانده شدن یک مرد در اجتماع می‌شود. زمانی که ما بگوییم “فلان آدم یک آدم «بی‌ناموس» است،” معنایی که ازین حرف برداشت می‌شود متاسفانه این نیست که این شخص (مرد یا زن) عاری از خصایل مشخص اخلاقی‌ست؛ بلکه معنای متداول آن این است که: کسی از “زنان” خانوادۀ این “مرد” کار خلافی کرده و بنابر آن، این “مرد” بی‌ناموس است.

در افغانستان زمانی که یک زن مرتکب کار خلافی می‌شود، لزوماً و به شکل خودکار/اتوماتیک، تمام مردان خانواده‌اش بی‌ناموس پنداشته می‌شوند. اما وقتی یک مرد خلاف‌کاری کند، فرد دیگری از (مردان یا زنان) خانواده‌اش را به «بی‌ناموسی» متهم نمی‌کنند. چون جُرم عمل فردی‌ست و به خانوادۀ مجرم ارتباط ندارد، پس چرا این اصل دربارۀ «بی‌ناموسی» مردان هم پذیرفتنی نیست؟ مگر نه اینکه زن نیز یک فرد است و باید در برابر اعمال خود تنها خودش مسوول دانسته شود؟

 
اگر ژرفتر بنگریم این طرز دید بَدَوی هردو جنس (مرد و زن) را هدف تاثیرات ناخواسته‌ قرار می‌دهد. بگونه‌ای که از زن حقِ «فرد شمرده شدن» را می‌گیرد، در حالی‌که مرد را جبراً و قهراً پاسدار تمام رفتارهای اخلاقی موجود فرودستی بنام زن مقرر می‌کند. در این صورت، حتا مردی که علاقه به کاوش در امور شخصی مادر و خواهر و دختر خود نداشته باشد، اجتماع مجبورش ‌میکند تا از ترس «بی‌ناموسی»، هر چه تلخ و شیرین است را بر زنان خانواده خود حرام گردانَد.

دیده شده که اکثراً چنین ناموس‌داری منجر به پیامدهای ناپسند و ناگوار می‌شود. مثلاً دختر باید پس از بلوغ به مکتب نرود، چون به غیرت و ناموس پدرش بر می‌خورَد؛ خواهر باید شوهر آینده‌اش را پیش از عروسی از پشت پرده هم که شده نبیند، چون به غیرت برادرش بر می‌خورَد؛ خانم باید هر گاه و ناگاه به بهانۀ رفتن به وظیفه و بازار و خانۀ پدر از خانه خارج نشود، چون درین‌صورت شوهرش آدم بی‌غیرتی شمرده خواهد شد؛ مادر باید دروازه را باز نکند و با مرد همسایه حرف نزند، چون این کار به غیرت پسران‌اش بر می‌خورَد؛ و ده‌ها و صدها مورد دیگر از همین دست. گاهی هم بدبختانه این دایره بزرگتر می‌شود.

 
به‌گونۀ مثال، زنانی که قربانی انواع تجاوزهای حقوقی، مالی و جنسی شده اند از ترس بی‌ناموس‌شدنِ مردان خانوادۀ خود به دادگاه مراجعه نمی‌کنند؛ یا زنانی که در خانۀ شوهران شان مشکل جدّی دارند به خانۀ پدرشان بازگشته نمی‌توانند، چون این کار ها هر چند برای تامین امنیت جانی این بانوان ضروری باشند، امّا به بهای «بی‌غیرتی» و «بی‌ناموسیِ» پدر، برادر، کاکا، ماما، همسایه‌ها، خویشاوندان، اقوام، قریه، ولسوالی و… نمی ارزند!

حالا چه خوش مان بیاید و چه نیاید، شوربختانه این برداشت‌ها امروز جزء مهم از عنعنات و فرهنگ ما استند و در جامعۀ ما اکثراً کسی را یارای رد کردن دلایلی که بر بنیاد غیرت و ناموس استوار باشند، نیست. یعنی اگر بخواهید به مردی بگویید که “زنان خانواده‌ات لزوماً «ناموس» تو نیستند و لازم نیست برای هرکاری که می‌کنند (خوب یا بد) تو مسوول دانسته شوی،” نه تنها سنت‌شکنی بزرگی کرده اید بلکه در برداشت متداول مرتکب «بی‌ناموسی» بزرگی هم شده اید! به عبارت دیگر، طرف فکر می‌کند شما به او دشنام داده و توهین می‌کنید.

در جامعه ای که تا «فرد دانستنِ» یک زن هنوز خیلی فاصله دارد؛ جایی که مرد ترجیح می‌دهد زن بی‌سواد بماند، هوای بیرون رفتن از خانه را از سر بیرون کند، چشمان‌اش در پشت سوراخ‌های کوچک زندانی بنام چادری آرام آرام بپوسند، لت و کوب شود، شکنجه ببیند، کشته شود، و یا دست به خودسوزی بزند تا مردان «بی‌ناموس» نگردند؛ نمی‌توان دقیقاً پیش‌بینی کرد که دادخواهی برای حقوق این فرد یعنی زن تا چه حد سود خواهد داشت.

به باور من تا زمانی‌که در سیستم آموزشی و تربیتی کشور اصلاحات لازم وارد نشده و تعلیم فراگیر نشود، عدالت و قانون به گونۀ همگانی تطبیق نگردد، و چنین عنعنات و رسوم ناپسند در رسانه‌های جمعی به شکل تخصصی آن کالبد‌شکافی شده و به چالش کشیده نشوند، راه‌ حل‌های پایدار برای مشکلات زنان از جمله نقض حقوق فردی آنان در جامعۀ ما به ثمر نمی‌نشینند.