(و در مواردی مرد) نشانۀ از تسلط و قدرت است و تجاوز به این حریم، نظر به این که هویت شخص در جمع معنا پیدا میکند، به معنای تجاوز به حریم کُل خانواده است. این رویکرد سبب میشود تا معمولاً قربانی، مقصر دانسته شود و در نتیجه قربانی قتل ناموسی نیز شود. «در متنِ جامعه پدرسالار زنان به معنای واقعی کلمه مالک بدن خود نیستند. در واقع مالک اصلی بدن زنان، پدران یا شوهران آنها هستند.
پیش از ازدواج، بدن زن به پدر او تعلق دارد، و پس از ازدواج مالکیت آن به شوهر آن زن انتقال مییابد. به همین دلیل است که در جوامع پدرسالار، تجاوز به یک زن تجاوز به ناموس پدر و همسر او بشمار میآید. تجاوز به زن، احساس غرور و عزّت نفس مردی را که “صاحب” بدن آن زن است (یعنی پدر یا شوهر) عمیقاً جریحهدار میکند تا جایی که گاه داغ آن “ننگ” را جز با «محو» زن قربانی نمیتوانند تاب آورد. بنابراین،
در این شرایط، زن قربانی نه فقط رنج جانکاهِ تجاوز جنسی را بر دوش میکشد، بلکه علاوه بر آن، خود را مایۀ سرافکندگی و خواری خانواده خود مییابد، و چه بسا سرانجام “مردانگی” جریحهدارشدۀ مردان قوم او را قربانی خشونتهای شنیعتری بکند. در اینجا، تجاوز جنسی به هتک آبرو و حرمت زن قربانی منحصر نمیماند و خانوادۀ او را نیز دربر میگیرد.
در این بستر است که تلقیِ ناموسمدار از تجاوز جنسی متولد میشود. مطابق این تلقی، تجاوز جنسی که با دخول جنسی همراه است، کانونِ هویتِ فرد قربانی (و اطرافیان او) را نشانه میگیرد، و از این طریق میکوشد او را به عنوان فردی که “به تصرّف درآمده” و “مقهور شده” است، زبون سازد. در چارچوب این تلقی است که به فرد مورد تجاوز القاء میشود که “ناموس” یا “آبرو” یا “کرامت” خود را باخته است.»