«رضا رادان» و «مهین دخت سهامی»؛ آنها سالهاست کنار یکدیگر زندگی میکنند و از همان اولین برخورد با خنده و رویی گشاده ما را پذیرفتند. در گفتوگویی که پیش روی شماست آنها درباره همه اتفاقات این سالهای زندگی بهرام رادان از کودکی تا ستاره شدن او حرف زدند؛ از شیطانیهای دوران بلوغش تا اولین فیلمی که از او روی پرده سینماها دیدند!
به جبر زمانه سالهاست دور از فرزندانشان زندگی میکنند و به قول خودشان پدربزرگ و مادربزرگهای اینترنتی هستند! خب آنها هم مجبورند به جبر زمان مدرنتر زندگی کنند.اسم پسرت را بهرام بگذارگر موافق باشید از اول داستان شروع کنیم. کدام یکی از شما اسم «بهرام» را انتخاب کرد؟
مادر: روزی که بهرام به دنیا آمد، پدرم که خدا او را بیامرزد برای عیادت به بیمارستان آمدند و گفتند: «بابا جان اگر صلاح میدانی اسم پسرت را بهرام بگذار.» البته این اسم در ذهن خودم هم بود ولی چون ایشان هم تاکید کرد دیگر تردیدی نکردم. متاسفانه پدرم تنها ۱۰ روز بعد از تولد بهرام از دنیا رفت، اما کادوی تولد بهرام را داد.پس آقا بهرام تهتغاری خانواده شما هستند.بله.راست است که میگویند ته تغاریها نازشان بیشتر از بقیه بچههاست؟
مادر: نه، من خودم هم ته تغاری هستم ولی این را نه در خودم احساس کردم و نه در بهرام.رست است که پدر و مادرها به بچه اولشان بیشتر رسیدگی میکنند و رویش حساسیت بیشتری دارند؟مادر: حساسیت و رسیدگیهای ما برای همه بچههایمان یکسان بوده. زمانی که بچه اول و دومم را به دنیا آوردم کار نمیکردم البته قبل از آن دبیر بودم، با این وجود به هیچ وجه شیوه تربیتی بچههایمان با یکدیگر تفاوتی نداشت.
پدر: خب آدم سر بچه اول احتیاط و حساسیت بیشتری به خرج میدهد اما سر بچههای بعدی تجربه بیشتر و حواس جمعتر میشود.بهرام رادان بیشتر به سمت مادر گرایش دارد یا پدر؟مادر: هر دو.آخر خودش می گوید مثلا از نظر صحبت کردن به مادرم رفتهام.مادر: خب بله… برای اینکه پدرش خیلی ساکتتر از من است.کاش بهرام وکیل میشدآقای رادان میتوانم بپرسم شغل شما چه بوده؟
پدر: من نظامی بودم. سال ۱۳۳۳ استخدام نظام و در سال ۱۳۳۷ ستوان دوم شدم و تا انقلاب که آن زمان دیگر سرهنگ تمام بودم. پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم شورای انقلاب مصوبهای صادر کرد که کسانی که بیش از ۲۵ سال خدمت کردند بازنشسته شوند.
چه شکلی میشود فرزند پدری که خودش نظامی است و همه با روحیات نظامی ها آشناییم هنرمند شود؟! شخصا دوست نداشتید بهرام هم مثل خودتان نظامیشود؟
پدر: من همه چیز را به اختیار خودش گذاشتم، یعنی روی انتخاب مسیر کاریاش روی هیچ گزینه خاصی تاکید نداشتم، همیشه به او میگفتم، ببین خودت دوست داری چه کار کنی، البته دوست داشتم شغلى مثل وکالت را انتخاب کند چون احساس میکنم میتوانست وکیل موفقى شود.
مادر: اصلا ما روی هیچ کدام از بچههایمان تاکید خاصی نداشتیم، در واقع همه چیز را در اختیار خودشان گذاشتیم و بدون هیچگونه دخالت و اظهارنظر خاصی اجازه دادیم خودشان تصمیم گیرنده باشند.
بچهها را تحت فشار نمیگذاشتیمبهرام که در هیچ دوره و مقطع تحصیلیای شاگرد شما نشدند؟مادر: بهرام که نه ولی چون ۱۱ سال معاون یک مدرسه بودم دخترم ۳ سال دوره راهنماییاش را در همان مدرسه گذراند.پس چون شما خودتان دبیر بودید اینقدر روی تحصیلات بچهها تاکید داشتید؟
مادر: والا نه این شکلی نبود که حساسیت زیادی داشته باشیم و بچهها را تحت فشار بگذاریم. الان میبینم پدر و مادرها بچههایشان را خیلی تحت فشار میگذارند و مدام تاکید میکنند که حتما باید این کاره شوی یا فلان رشته را بخوانی و از این چیزها. در واقع ایدهآلهای خودشان را در بچههایشان میبینند. فرض بفرمایید منِ نوعی که مثلا آرزوم بوده پزشک شوم و نشدهام، میآیم فرزندم را مجبور میکنم پزشکی بخواند! ولی در خانواده ما اصلا اینگونه نبود.ما همیشه پدربزرگ و مادربزرگهای اینترنتی بودیمشغل آقا شهرام، پسر بزرگ تان چیست؟
مادر: پزشک طب سوزنی است. شهرام ۱۷ ساله بود که از ایران رفت. او ابتدا به سمت رشته کارگردانی رفت ولی بعد از مدتی دید آنجا شرایط خاصی وجود دارد برای همین به طب سوزنی و طب چینی گرایش پیدا کرد و در همان رشته تحصیل کرد.
تا آنجا که میدانم خواهر بزرگ بهرام «ژیلا» خانم الان در ایران زندگی میکنند.مادر: بله، او اکنون ایران است، ازدواج کرده و صاحب ۲ فرزند است؛ دخترش دندانپزشک و همسرشان هم متخصص اطفال و ۲ تا هم نوه دارد.دخترتان الان همدم شما در ایران است.
مادر: صد درصد. یعنی واقعا اگر او نبود خیلی بر من سخت میگذشت. بچهها عاشقانه «ژیلا» را دوست دارند و ایشان هم بالطبع همین حس را نسبت به برادرها و خواهرش دارد و هیچ وقت هیچ چیزی نتوانسته این محبت و عشق فیمابینشان را خدشهدار کند زیرا ایشان هم فوقالعاده بامحبت هستند. بالاخره دوری بچهها و نوههایمان هم جبر زمانه است و ما همیشه پدربزرگ و مادربزرگهای اینترنتی بودیم! (خنده) یعنی بیشتر صداوسیما بودیم. البته این تنها ما نیستیم که به این مسئله مبتلا هستیم بلکه جامعه مبتلا به این موضوع است.البته اصولا مادرها بیشتر به سمت پسرهایشان گرایش دارند.
مادر: نه اصلا هیچ تفاوتی بین بچههایمان نیست. بچه خوب، خوب است دیگر، مهم عشقی است که آدم از بچههایش میگیرد.هنر در خانواده شما چه جایگاهی داشت یا دارد؟ به نظر رگههایی وجود داشته که باعث شده شهرام و بهرام به این سمت گرایش پیدا کنند.
مادر: در خود من بوده. در خانواده پدریام هم این گرایش به هنر وجود داشته است. خدا رحمت کند عمهام را که چه از نظر صدا و چه زدن ساز ویولن و موسیقی هنرمند بود. خودم هم گرایش زیادی به هنر داشتم ولی خدا مادرم را بیامرزد که خانوادهشان مذهبی بود، بنابراین دوست نداشت وارد عرصه هنر شوم ولی هنر همیشه در بطن و ذات من بوده است.من هم بازیگرم!
پس این علاقهمندی آقا بهرام به خوانندگی و عکسهایی که در بچگی از ایشان دیدهایم که در اتاق شان عکس خوانندههای مختلف نصب بوده از همین موضوع نشات میگیرد.
مادر: بله، خودم خیلی دوست داشتم بازیگر شوم و هر کس هم با من آشنا بود همیشه میپرسید تو چرا بازیگر نشدی؟ (باخنده) چون خیلی خوب میتوانی بازی کنی. مثلا اگر بخواهم خیلی راحت میتوانم مانند خودتان صحبت کنم.پس علاقه به بازیگری در خانواده شما ارثی است و این ارث از شما به بهرام خان رسیده است؟مادر: امیدوارم اینطور باشد.
ولی من فکر میکنم پدر خانواده با بازیگر شدن بهرام مخالف بود!مادر: نه اتفاقا او خیلی راحت با این موضوع کنار آمد و هیچ وقت اعمال نظری نکرد.میگویند نظامیها خیلی آدمهای خشک و جدیای هستند.مادر: ممکن است در مراحل خاصی جدی باشند ولی در این مورد او هیچ وقت نظر مخالفی نداشت.
اذیت کردنهای آقا بهرام چه شکلی بود؟ بازیگوش بود؟مادر: نه اذیت خاصی نداشت، فقط در دوره دبیرستانش کمی بازیگوش بود که خب آن هم به سن خاص بلوغش مربوط میشد که به کمک یکدیگر از کنارش گذشتیم.