ما ماندیم، تا در رشته شب از گرد چپر ها وا شد، فردا شد.
روز آمد و رفت.
تاریكی ، پیچك وار ، به چپر ها پیچید، به حناها، افراها.
و هنوز ، یك خوشه كشت، در خور چیدن نه، یاد رسیدن نه.
و هزاران روز، و هزاران بار
تاریكی ، پیچك وار ، به چپر ها پیچید، به حناها، افراها.
پایان شبی، ما در خواب ، یك خوشه رسید، مرغی چید.
آواز پرش بیداری ما : ساقه لرزان پیام.