من هیچ چیز و هیچ كسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یك روز
خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا
هر چیزی و هر كسی را
كه دوستتر بداری
حتی اگر یك نخ سیگار
یا زهرمار باشد
از تو دریغ میكند…
پس
من با همه وجودم
خود را زدم به مردن
تا روزگار، دیگر
كاری به كار من نداشته باشد
این شعر تازه را هم
ناگفته میگذارم…
تا روزگار بو نبرد…
گفتم كه
كاری به كار عشق ندارم!
قیصر امین پور و شعر نازش