و لبخندت
شفا میدهد تمام کودکان ایدز گرفتهی دنیا را
اما چرا این همه تلخ باید باشد
شرابِ چشمانی که برقشان
تاکستانهای سرتاسر سویل را
خاکستر میکند
شاید تو یکی از پریای شاملو باشی
که از برگهای هوای تازه گریخته
و تقدیرش گریستن بوده از آغازِ جهان
من اما خندهات را میخوام
حتا اگر بهایش راه رفتنم بر کفِ دستها باشد
در خیابانی شلوغ
چون دلقکی که خوش دارد شنیدن صدای خندهی تو را
در جرینگ جرینگِ سکههایی
که از جیبهایش
بر سنگفرش پیادهرو میریزند
یغما گلرویی و شعر بسیار زیبایش