من از تعهد گهواره ها و گورستان
غمین و خونینم
اگر چه می دانم ؛
که نیست تجربه هرگز تمامت معیار
به من نگاه مکن
ز لاشه ام بگذر
چهار تاول چرکین
چهار جیب بزرگ
بدوز بر کفن ات
سکوت کن ، بگذر
وگرنه این تو و این من
وگرنه این تو و این مرزهای ویرانی
بهار بود که من ماندم و پریشانی
به من نگاه مکن
نصرت رحمانی
و شعر بسیار زیبایش