وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

زندگی اسرارآمیز رومن گاری

زندگی اسرارآمیز رومن گاری
در دوم دسامبر 1980، رومن گاری در آپارتمانش واقع در پاریس دراز كشید، شمعی را در شمعدانی هم اندازه شمعدان های كنیسه ها پای تختش روشن كرد و سر یك تپانچه كالیبر 38 مارك «اسمیت و وسون» را در دهانش گذاشت. چند ثانیه بعد، زندگی یكی از مشهورترین و پركارترین نویسندگان فرانسه –كه در عین حال یك قهرمان نشان شجاعت گرفته، یك دیپلمات جهاندیده و یك اغواگر بدنام نیز بود- به پایان رسید.

اما كار او چیزی بیش از خودكشی بود: این آخرین كنش اسطوره یی یك مرد پریشان حواس بود كه تمام آدم ها و رخدادهای زندگی اش را به ماهرانه ترین شیوه ممكن در كتاب هایش تحریف كرد. «ژنت» راوی رمان «حضرت سلیمان» (1979) و یكی از آخرین شخصیت های دگرگون شده رومن گاری خود را «نا میرا» می خواند و می گوید: «این جهانی است كه همواره به من لذت می بخشد.» همین احساس به شكلی سیاه نگرانه تر در زندگینامه خود نوشت «میعاد در سپیده دم» (1960) بیان می شود: «تراژدی واقعی این است كه شیطانی پیدا نمی شود تا روح شما را بخرد.»

    گاری در انتهای حیاتش داستان دیگری را هم برای پس از مرگش برنامه ریزی كرد: یادداشتی پشت جلد یكی از كتاب هایش نوشت با عنوان «زندگی و مرگ امیل آژار» كه اعترافی بود درباره ترفندی كه موجب شد او با امضای دروغین «امیل آژار» خود را نویسنده یی جوان جا بزند و در سال 1975 جایزه گنكور را تصاحب كند.

حال آنكه نوزده سال پیش تر از آن، رومن گاری با نام اصلی خودش این جایزه را دریافت كرده بود. اما با یك شلیك، فرانسه دو نویسنده بزرگش را از دست داد. رویدادهای من درآوردی موجب می شوند تا حقایق نا مشخص شوند: تنها به لطف نگارنده زندگینامه رومن گاری (و البته دلداده قدیمی او) «مریام آنیسیموف» است كه جزییاتی درباره حقایق زندگی او قابل تایید شده است.

او با نام رومن كاسیو در ماه مه 1914 در ولنای لیتوانی به دنیا آمد. پدر و مادرش لبیا و نینا كاسیو از یهودیان روسیه بودند و این به معنای نقش داستان های مختلفی است كه گاری درباره نژاد تاتار یا قزاق خود از سوی خانواده پدری یا معرفی خودش به عنوان فرزند نامشروع یك بازیگر تئاتر به نام ایوان موسیوكین سرهم می كند. در حقیقت، لبیا ناگهان رومن و مادرش-كه پیش تر بازیگر تئاتر بود- را وقتی ترك كرد كه او تنها 10 سال داشت.

نینای بی شوهر-كه با شاخ و برگ هایی كه رومن گاری در رمان شاهكارش «میعاد در سپیده دم» به روابط شان داده بدل به چهره یی فنا ناپذیر شده است- تمام نیروی خود را صرف شكل دادن به سرنوشت پسر خود كرد. كسی كه رومن او را مادری متظاهر از دوزخ می خواند: دوران كاری مادر كوتاه بود، اما مسلم می دانست كه شهرت به سراغ پسرش خواهد آمد.

    نینا – طبق گفته رومن گاری در یك مصاحبه رادیویی در سال 1973- «مبتلابه «جنون پیشرفته فرانسه دوستی» بود. نوعی ژاندارك برآمده از یهودیان بلوك شرق اروپا» در نتیجه وقتی كه رومن 14 ساله بود، همراه مادرش از ورشو به نیس نقل مكان كرد تا نینا بتواند رویاهایش درباره روموشكا (نام تحبیبی رومن به زبان مادری اش) را تحقق بخشد: «تو برترین نویسنده فرانسه خواهی شد، تو ویكتور هوگو خواهی شد، تو شاتوبریان، گابریل دانوزیو و سفیركبیر فرانسه خواهی شد.»

آنها دو اتاق در خیابانی اجاره كردند كه از خوش حادثه نامش «خیابان شكسپیر» بود. نینا- چنان كه رومن گاری در «میعاد در سپیده دم» می نویسد- به سختی كار می كرد. او مشاغل مختلفی را تجربه كرد: كف بینی، آرایشگری، تیمارداری سگ ها، آباژور سازی، مدیریت ساختمان، سهامداری تاكسی سرویس و حتی مدتی با شیادی خودش را هنرمند جا می زد و در لابی هتل ها، اشراف زاده های روس را تلكه می كرد و به زور «آخرین جواهرات بازمانده از خاندان» خود را به آنها قالب می كرد.

در این حین و بین، رومن به مدرسه رفت و در اوقات فراغت به تغییر دادن نام خود فكر می كرد: «من هر روز توی اتاق كوچكم می نشستم و منتظر می ماندم تا فرشته الهام به ملاقاتم بیاید. سعی می كردم برای خودم نامی مستعار اختراع كنم كه هم خوش آهنگ باشد و هم باشكوه. رویای هنرمند شدن من، یك امضای هنرمندانه، برای غلبه ام بر حس عدم امنیت و بی پناهی ام در برابر تمام چیزهایی كه مادرم از من انتظار داشت، به حد كافی دلگرم كننده بود.

این فرآیند زمان زیادی برد. در سال 1935 او نام كوچكش را به رومن تغییر داد و نهایتا نام كامل «رومن گاری» را در سال 1940 برای خود برگزید، یعنی زمانی كه در نیروی هوایی فرانسه آزاد در لندن مشغول خدمت بود. نام خانوادگی منتخبش – طبق تاكید و تاییدی كه خود در گفت وگویی طولانی با دوستش فرانسوا بوندی داشته و در كتابی به نام «شب آرام خواهد بود» (1974) منتشر شده است- به زبان روسی یعنی: بسوزان! رومن گاری در مصاحبه رادیویی سال 1973 به یاد می آورد كه نینا «استاد افسانه بافتن» بود برای پسرش هم در این زمینه سنگ تمام می گذاشت و از موضوع های رمانتیك گرفته («زیباترین زنان پیش پای تو جان خواهند داد!») تا كامیابی های نظامی، دیپلماتیك و مهم تر از همه ادبی درباره پسرش غلو می كرد.

اما انتظارات او یكی پس از دیگری برآورده شدند: رومن دو بار ازدواج كرد، یك بار با لسلی بلانش، نویسنده و بار دیگر با جین سیبرگ، بازیگر، او توانست نشان شجاعت و لژیون دونور را دریافت كند، بعد به عنوان دیپلمات در بلغارستان، پاریس، سویس و ایالات متحده خدمت كرد و البته توانست به مشهورترین نویسنده زمان خود در كشور فرانسه تبدیل شود و حتی نام و آوازه یی در حد بازیگران سینما برای خود دست و پا كند جالب بود.