وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

آشنایی با نام‌های سرزمین ایران

آشنایی با نام‌های سرزمین ایران
بنابر اسناد تاریخی، شواهد، قراین، فرهنگ شفاهی، کشفیات باستانشناسی و زبانشناسی می‌توان گفت 4 نام برای كشور ایران بكار رفته است.
این نام‌ها عبارتند از:
1. سرزمین جم  – مملكت العجم (در ادبیات عرب)
2. میدیا در ادبیات اروپایی
3. سرزمین پارس در ادبیات اروپا (مملکت فارس در ادبیات عربی و فارسی)
4. کشور ایران (اریانا، ایراك، اراک، عراق و  ایلام) از نظر زبانشناسی ریشه‌های واحدی دارند).

اینكه كدام اسم قدیمی‌تر و حدود جغرافیایی هركدام چه محدوده‌ای بوده است مورد اختلاف است. اما واژه ایران تنها واژه‌ای است که تقریبا در تمام دورهای تاریخی رایج بوده است.

الف – معنی جم و  عجم چیست؟
واژه عجم (Ajam-Ajaam- Hajam) در زبان فارسی و در بیشتر زبانهای آسیایی مانند هندی، اردو، پشتو، بلوچی، کردی، ترکی و … معنی ایرانی و زبان فارسی می‌‌دهد اما در زبان عربی امروزه به معنی غیرعرب بکار می‌‌رود در برهه‌ای از تاریخ به معنای کسی که زبان فصیح عربی را متوجه نمی‌شد می‌‌گفتند. در دوره بنی امیه این کلمه کاربرد تحقیر آمیز داشت ، کاربرد تحقیر آمیز این واژه در ادبیات عرب اکنون جایگاهی ندارد.
 عجم بصورت هجم و هخم و هیم نیز تلفظ شده است. همانطور که "است" به هست تبدیل شده  اجم نیز به هجم و هخم تبدیل شده است و  احتمال دارد بین واژه هخامنش و و کلمه عجم ارتباط وجود داشته باشد. زیرا کلمه جم Yam  و یم که ریشه اصلی عجم هستند در زبان لاتین بصورت خ Haxâm تلفظ می‌‌شود همانطورکه Javier – javan-    هم به صورت خوان و خاویر و هم بصورت یوان و یاویر  تلفظ می شوند.
این فرضیه  مطرح است که بین عجم و هخم ارتباط اتیمولوژی وجود داشته باشد زیرا در قدیمی‌ترین متون فارسی ،جمشیدیان، جم، عجمیان و عجمان داریم. اما واژه هخامنشیان در ادبیات فارسی بعد از اسلام اصلا نیست.
بعضی کلمه جم، یم و یما را از یک ریشه دانسته‌اند که در زبان‌های کهن ایرانی به معنی آب و دریا بکار رفته‌اند. اجم عربی شده جم است و با  اضافه شدن ال حرف تعریف عربی بصورت الجم در آمده و چون ل قبل از ج خوانده نمی‌شود  بصورت اجم و سپس عجم در آمده است  در کتب ادبی و تاریخ ایران ما با اسامی افراد متعدد به نام جم و جمشید بر می‌خوریم که  قدیمی‌ترین آن  می‌تواند نام پادشاهانی در دوره‌های قبل از پارسی باشد.
جم كه در اوستا، یم و در زبان پهلوی و كردی جمشید و جمشیر و جم و گاهی هجم بیان شده است از اولین پادشاهان و پیامبران ایرانی ثبت شده كه بر اساس نوشته ها و داستانهای شفاهی و كتب خداینامه ها، اختراع لباس، نگارگری، كشف فلز، ساختن گرمابه، پزشكی و جشن نوروز را به او نسبت داده اند صفات این پادشاه شباهت زیادی به نوح در قران دارد و بعضی وی را با حضرت سلیمان یكی دانسته اند.
 
جم برادر زاده شالخ و پسر ویوندگیهان (جیهان) بود.ن خستین کسی که نوروز را برقرار ساخت و درجات مالکین را معین نمود و علامت حکومتی را تصویب کرد سیم و زر و سایر فلزات را استخراج نمود و ابزار و آلاتی از آهن ساخت و اسب و دیگر چارپایان سواری را رام کرد و مروارید صید نمود و مشک و عنبر و دیگر مواد خوشبو را تحصیل کرد و قصرها بنا نمود و آب انبار ساخت و قنات حفر کرد کیا جم پسر ویوند جهان یعنی نگهدارنده صلح پسر ارفخشاد پسر سام پسر نوح بود پایه این کارها آن بود که او در نوروز دنیا را تصرف کرد و نواحی ایرانشهر یعنی اراضی بابل را آباد کرد نوروز آغاز استقرار قدرت او بود.
 
در مورد جم، عجم و مملکت عجم ادبا، شعرای و جغرافیا نویسان زیادی مطلب گفته اند که در مجموع کاربرد این واژه را در 60 کتاب کلاسیک عربی و فارسی می‌توان یافت.
در زبان فارسی  هم اکنون نیز عجم مترادف با ایرانی و زبان فارسی است.  اعراب در دوره ای از تاریخ، ایران را بلاد عجم و خلیج فارس را بحر العجم می‌نامیدند.
جم و ا ل جم در دوره قبل از اسلام به ایران و ایرانیان اطلاق می شده است ولی در ادبیات سده‌های میانه‌ی عربی، به غیر عربان امپراتوری هم اطلاق می‌شد، و از آن معنی و مفهوم های زیاد دیگری نیز ساخته شده است مانند «عَجَمَه» «به طور غیر واضحی سخن گفتن، جویده سخن گفتن»  بدین ترتیب، از «عَجَم، عُجْم» (= ناروشن سخن‌گویان)، غیرعربان مراد شده است. بدین ترتیب، اصطلاح «عجم»  بعدها برای اشاره به همه‌ی گویندگان زبان‌های غیرعربی – كه با فاتحان عرب تماس و ارتباط یافته بودند – به كار برده می‌شد و در یک دوره مفهوم تحقیر آمیز پیدا کرد.
 حتا طرف‌دار بزرگ اصل عرب، «جاحظ»، "كتاب التسویه بین العرب و العجم" را در این باره نوشت: "پس از آن كه چنین گفت‌وگویی‌ها در مورد عرب و عجم فروخاموشید، و ایرانیان با شمار نفوس و توانمندی‌های‌شان، به جایگاهی برتر و مقتدر در جهان اسلام دست یافتند، «عجم» صرفاً به اصطلاحی قومی و جغرافیایی تبدیل شد؛ از این رو، در كتاب‌های جغرافیایی دوره‌ی سلجوقی و پس از آن، بین‌النهرین را با عنوان «عراق عربی» اراق (عرب شده اراک است و اراک شکل دیگری از  تلفظ  ایران می‌باشد)، در تقابل با شمال غربی ایران یا «جبال» (ماد باستان)، كه «عراق عجمی» (ایراک عجمی) خوانده شده، می‌یابیم.
بنابر این كشور جم شاید قدیمی‌ترین نام ایران باشد كه عربهای دوره جاهلییت آنرا معرب نموده، اجم و عجم گفتند و كلمات عجمه عجمو اعجمی و الاعاجم را از آن ساختند. و سپس در دوره های بعدی عجم و اعجمی را در معنی های مختلف بکار بردند ابتدا این کلمه را اختصاصا برای ایرانیان و مترادف با فارسی بکار می‌بردند در صده های بعد از اسلام این کلمه کاربرد بیشتری پیدا کرد و گاهی به خود اعراب نیز عجمی می‌گویند مثلا به شیعیان بحرین و عمان عجمی می گویند یا عراقی ها به مردم خوزستان عجم می‌گفتند در یک دوره به زرتشتیان و یا به مجوس عجم می‌گفتند در بعضی موارد به مردم خراسان عجم گفته اند بطور بسیار معدودی به آذری ها نیز ترکان عجم گفته اند به ایرانی تبارهای شرق آفریقا نیز عجمو و عجمی می‌گویند. ولی امروزه کلمه عجم بیشتر به معنی غیر عرب بکار می‌رود.
ب – میدیا یا ماد
نام سرزمین وسیعی است که شامل تمام مناطق کردنشین فعلی و استانهای مرکزی ایران می‌شده است  برای چندین سده برای سرزمین فعلی ایران بویژه  بخش اصلی ایران فعلی مدیا گفته می‌شده است. مرکز اولین  پادشاهی مقتدر ایران بنام دیا اکو  (مدیا) مادها  اکباتان یا همدان بوده است. میدیا یعنی مرکز، وسط، میانه، واژه میدل و  میدان نیز از همین ریشه است.
ج – ایران
با وجود اینکه ایران تنها نامی است که نزد ایرانیان بطور مستمر در طول هزاران سال بکار می‌رفته است و نماد و رمز وحدت و تقدس به خود گرفته است اما اروپائیان تا اواخر قرن هفده هیچگاه این نام را بکار نبرده اند و در عوض پارس را مترادف و بجای ایران بکار می‌برده اند. در تمامی اسناد و قراردادها قرون گذشته بین ایران و دولتهای خارجی نیز در متن فارسی ایران و در متن خارجی پارس بکار رفته است.
 
ایرانیان  قدیم به سرزمین ایران، ایرانویج می‌گفتند که به معنای اقوام ایرانی می‌باشد بنا بر افسانه ها و آنگونه که در اوستا آمده نیز آمده است سرزمین اولیه آریایی‌ها مکان سردی بوده است که آریاها را مجبور به ترک موطنشان نموده وجای آن در اوستا بخش وندیداد کنار رود ((ونگوهی داهیتی)) تعیین شده است که همان رود وهرود است و در جایی دیگر آمده است وهرود همان رود جیحون است.
ایران در اوستا ائیریه airya  و در فارسی باستان  اریه  ariya  آمده این وایه در پارتی آریان aryan و در پهلوی ساسانی  اران و در دوره اسلامی به اراک  تبدیل شده است. این واژه در ایرلندی کهن هم به همان معناست وبه معنای  شریف و نجیب است/ در زمان ساسانیان ایران را ایران شهر یا سرزمین ایرانیان نیز می‌نامیدند و ایرانشهری همان ایرانی است این واژه در کلمات اران. آلبا . نیز دیده می‌شود و نام محل  یکی از جمهوریهای روسیه بنام  استیا بنام ایریستان است که  یادگاری از قوم ایرانی در این منطقه است.
قدیمی ترین سند مکتوب با  واژه‌ی «ایران» (Eran)  در سنگ‌نوشته‌های اردشیر یكم – بنیان‌گذار دودمان ساسانی – گواهی شده است. سنگ‌نوشته‌ سه زبانه‌ی شاپور یكم در كعبه‌ی زرتشت در استان فارس – كه در این موضوع فقط نسخه‌های پارتی و یونانی‌اش محفوظ مانده، اما نسخه‌ی پارسی میانه‌ی آن نیز با اطمینان، بازسازی‌پذیر است – برای نخستین بار حاوی واژه‌ی پارسی میانه‌ی «ایران‌شهر» EranShahr (به پارتی: Aryanshahr) است.
در "تاریخ سیستان" چنین گفته شده است كه: «كل ناحیه‌ی كشور به چهار بخش تقسیم شده بود: خراسان، ایران، نیمروز، و باختر؛ هر آن چه در جوار مرز شمالی واقع گردیده، "باختر" خوانده شده؛ و هر آن چه در نزدیكی مرز جنوبی واقع بوده، "نیمروز" نامیده شده است؛ و ناحیه‌ی میانی به دو بخش تقسیم گردیده: آن چه در جوار مرز شرق واقع شده، "خراسان" خوانده شده، حال آن كه آن چه در غرب واقع است، "ایران‌شهر" نامیده شده است». حتا در «نزهة القلوب» حمدالله مستوفی (به نقل از اصطخری) گزارش گردیده كه «اراک (عراق) عربی عادتاً دل ایران‌شهر خوانده شده است». به هر حال، عنوان عمومی سرزمین ایرانیان از این زمان، «ایران»، و [عنوان] اهالی‌اش، «ایرانی» بود.
واژه ایران به عنوان یک واحد سیاسی در کتاب مسالک الابصار فی ممالک الامصار که یک دایرة المعارف جغرافیایی است و گرچه عنوانش در دانش جغرافی است اما مولف آن، بسیار وسیع تر از موضوع جغرافی تلاش کرده است تا فرهنگ و تمدن اسلامی را از آغاز اسلام تا زمان خودش در آن منعکس سازد نویسنده در این کتاب  ایران را در فصلی بنام مملکت ایرانی ها توصیف نموده است شهاب الدین احمد بن فضل الله عمری (700 – 749) نویسنده این اثر تنها 50 سال عمر کرد. (اخیرا مرکز زاید للتراث و التاریخ در امارات تاکنون دست کم هشت مجلد از این کتاب را عرضه کرده است. آقای سلیمان الجبوری  در حال انتشار متن کامل آن می‌باشد).
بخشی از این کتاب در باب مملکت ایران اوضاع ایران در دوره ایلخانی است.
 
 اما انتخاب عنوان مملکة الایرانیین هم برای این فصل جالب است. به طور معمول کلمه ایران را به ائیریه در زبان اوستایی و به اریه در فارسی باستان و آریه در سانسکریت بر می‌گردانند. نیز می‌افزایند که در دوره ساسانی ایران را ایرانشهر می‌نامیدند و سرزمین ایران هم ایرانویج خوانده می‌شده است (بنگرید: ایرنویج، بهرام فره وشی، ص 11 – 12).
اما پس از آمدن اسلام، به طور عمده ایران را بلاد فارس و برای بخش های مختلف نام های استانی مانند جبال و آذربایجان بجای مدیا  و جیل و خراسان و سیستان بکار می‌رفت. فردوسی، قاعدتا بر حسب آنچه در زبان ادبی آن روزگار رایج بوده ایران و توران را برابر هم نهاده و از این تعبیر حدود ۷۰۰ بار برای مجموع آنچه اروپاییان و عربها آن را بلاد فارس می‌نامیدند استفاده می کرده است.
آنچه به لحاظ تاریخی قابل جستجوست این است که اطلاق نام ایران پس از حمله اعراب بطور رسمی بندرت بکار رفته است و کاربرد نام ایران از دوره مغول مجددا در اسناد و منابع رسمی بر سرزمینی با این محدوده جغرافیایی، باب شده است.
اطلاق نام ایران بر یک واحد سیاسی مستقل در این ناحیه نه در برابر سرزمین های عربی بلکه دقیقا به مانند دوران پیش از اسلام در برابر توران بود. اما نه توران قدیم و نه آن نام، بلکه در مقام اولوس هایی که مغولان تشکیل دادند و ایران را به فرزندان تولی دادند که هولاکو فرزند وی و سپس نسل او در راس آن قرار گرفتند.
این کاربرد را در جامع التواریخ رشید الدین فضل الله وزیر برجسته دوره ایلخانی به خوبی مشاهده می‌کنیم. وی غالبا از این دیار به عنوان «ایران زمین» یاد می کند. برای مثال عنوان فصلی چنین است: «تاریخ خلفا و سلاطین وملوک و اتابکان ایران زمین و شام و مغرب و …» (جامع التواریخ، چاپ روشن، ج 1، ص 343، 468، ج 2، ص 812، 855، 932، و موارد بیشمار دیگر).
مملکت ایرانی‌ها
مملكت ایرانی ها، سرزمین اراک (عراق) و عجم و خراسان است. طول این مملکت از رود جیحون در انتهای خراسان تا فرات است که میان آن سرزمین و شام فاصله انداخته است. عرض ایران، میان کرمان است که متصل به دریای فارس است و خود از اقیانوس هند منشعب می‌شود تا نهایت آنجایی که در اختیار بقایای سلجوقیان روم است در حدود علایا و انتالیا در کنار مدیترانه. در سمت شمال، حد فاصل میان میان مملکت ایرانی ها با بلاد قبچاق، رودی است در کنار باب الحدید که به ترکی آن را دمرقابو گویند و دریای طبرستان که به آن بحر خزر  هم گفته می شود.
این ممکلت تقریبا مربع است. با راه رفتن طبیعی، عرض آن را چهار ماه و طول آن را هم چهار ماه می توان پیمود در آنجا اقلیم های بزرگ و شهرهای زیادی هست که هر کدام رستاق‌های (روستا) فراوان و نواحی و مناطق و جهات متعدد دارد.
 
پایتخت فعلی آن  توریز (تبریز) و سپس سلطانیه است. خاندان هولاکو برآنند که پادشاهی از آن کسی است که در اوجان بر تخت نشیند. اوجان در بیرون تبریز است. ممالک بزرگ آن یکی اراک (عراق) عرب و دیگری عراق عجم و خراسان و کرمان و فارس و آذربایجان و آران و ری و جبال و دیاربکر و ربیعه و جزیره و ارمینیه و گرجستان و روم است. اگر با انصاف بنگری این مملکت در حقیقت قلب دنیاست.
در درون این مملکت چندین پادشاه هستند که همه بنده سلطان هستند، مانند حاکم هری که در اصل همان هرات است، و امیر کرمان و گیلان و سمنان و مالاین و ارزن.
 
بلاد فارس مملکت فارس، پارس و پرشیا
بر اساس كشفیات باستان شناسی که تا کنون صورت گرفته، زادگاه انسان اولیه شرق و شاخ آفریقا  و یا احتمالا سواحل خلیج فارس بوده است. یك گروه از این انسانها كه در سواحل دریای سرخ و دریای پارس تمدنی ایجاد نمودند با تغییر آب و هوا به شمال مهاجرت نمودند ولی در هزاره های بعد یا عصر یخبندان بسوی جنوب برگشت نمودند كه آنها را آریایی می‌گویند.
پارسها یكی از سه شاخه اصلی قوم آریا هستند كه در متون قدیم ثبت شده است که  حدود 5 هزار سال پیش (این تصور غلط ناشی از عمر 6 هزار ساله برای زمین قائل شدن در متون کلاسیک ناشی شده است و مبنای علمی ندارد).  از شمال دریای خزر بسوی فلات ایران مهاجرت نموده اند گروهی كه در خراسان و افغانستان امروزی ساكن شدند به پارتها و آریانها معروف شدند یك گروه نیز در شمال غربی فلات ایران ساكن شدند كه به آنها ماد یا مدیا می گفتند گروه سوم كه به اسب سواری و چابك سواری شهرت داشتند در ناحیه جنوب و سواحل خلیج فارس و جنوب كوههای زاگرس سكونت گزیدند و به پارسها (اسب سواران) شهرت یافتند این قبیله بزرگ آریایی پادشاهی قدرتمندی در جنوب ایران ایجاد كردند كه بدلیل دسترسی به آبهای بین المللی بزودی شهرت جهانی یافتند و نام آنها بر تمام ایران اطلاق شد.
بعضی از  آثاری که از تمدنهای مربوط به 6تا 7 هزار سال در بسیاری نقاط ایران كشف شده است بویژه اسکلت انسان هایی که آریایی نامیده می شوند مبنای 5 هزار ساله  تاریخ مهاجرت اقوام آریایی به ایران را بکلی زیر سوال برده است  امروزه علم باستان شناسی و انسان شناسی و د. ان .ای  به كمك مورخین شتافته تا رازهای نهفته در اعماق قرون را كه هیچگاه مكتوب نشده اند و یا اگر هم نوشته شده اند بكلی از میان رفته اند را آشكار سازد و امید می رود در آینده با كشفیات جدید بسیاری از ابهامات روشنتر گردد.
یافته های باستانی ثابت می كند كه قبل از اعلام امپراتوری جهانگیر و فدرال پارس در سال 538 میلادی توسط كورش، در شرق ایران (زابلستان و باكتریا) و هم درغرب (ایلام) پادشاهی های مقتدری وجود داشته اند طبق تاریخ شفاهی و داستانهای باستان نامه فردوسی در شرق و مركز ایران شاهنشهی ایران وجود داشته است كه با تورانیان (سرزمینی در غرب سین كیانگ، شرق ازبكستان تا جنوب قرقیزستان امروزی) در نبرد های طولانی با ظهور كورش تمام این مناطق (ایران، ماد ،ایلام و خوزیه تحت حكومت فدرال پارس و یا پرسیا قرار گرفت.
واز  این دوره یونانیان و رومی‌ها برای کشور ایران که مملكت فدرالی متشكل از 35 پادشاهی بود  امپراتوری پارسیا و یا پرشیا بکار برده می‌شد. بنابر نوشته فیثاغورس، "ایرانیان باستان به اسب عشق و علاقه فراوانى داشتند و بسیارى از پادشاهان پیروزى خود را مدیون اسبهاى تربیت ‏یافته‏اى مى‏دانستند كه آنها را اسب پارس، پرس و یا فارس مى‏نامیدند".
 اعراب كه به اسب خیل، خیول، حصن و حصان  مى‏گفتند، پس از پیروزى بر ایرانیان و به غنیمت گرفتن هزاران اسب پارسى، به اسب، فرس و به چابك سوار، فارس و فرسان مى‏گفتند و هنوز این نامها کاربرد دارد و بجای شوالیه نیز فارس بکار می‌برند.
وقتى دریانوردان یونانى در هزاره اول قبل از میلاد وارد سواحل خلیج فارس شدند، اهمیت و اقتدار  كشتى‏ رانی و دریانوردانى ایرانیان و پارسها موجب شد  که نام پارس را بر همه فلات ایران اطلاق كردند و بویژه از دوره كوروش (سیراس) و داریوش (دارا) كه از قبیله هخامنش – یكى از قبایل پارسى – بودند، به‏دلیل وجود پارس‏گرد (یعنى شهر پارس یا پایتخت پارس، كه یونانى‏ها نیز آن را پرسه‏پلیس مى‏خواندند) نام دیهه یا روستاك پارس – كه نام بخش جنوبى ایران بود – بر همه ایران اطلاق شد و بعدها عرب‏ها نیز به تقلید از یونانیان، فارس (عربى‏شده پارس) را جایگزین كلمه عجم كردند.
براى مدت مدیدى ایران جزئى از سرزمین دارالاسلام بود و هنگامى‏كه از تمدن پادشاهان قبل از اسلام یاد مى‏شد، از آنها به‏عنوان ملوك عجم و یا خسرو (كسرى‏)، بلاد فارس و یا بلاد عجم، بلاد كسرى‏ و مملكت فرس یاد مى‏كردند و نام «ایران» براى چند قرن در تاریخ‏هاى رسمى کم رنگ شد.
در زمان صفاریان و سامانیان كه اشعارى در مدح و عظمت قهرمانان ایران توسط افرادى چون رودكى سروده شد و با اشعار حماسى فردوسى كه در آن نام «ایران» 700 بار به‏كار برده شده است، این نام در اذهان مردم زنده شد. در سال 1258 میلادى مغولان خلافت اسلامى را سرنگون كردند و بشدت تحت تأثیر ادبیات قهرمانى ایران واقع شدند و وزراى ایرانى آنها القاب پادشاه ایران، شاهنشاه و خسرو ایران، وارث ملك كیان، وارث جم، جم جاه و… را به ایلخانان مغول و بعد به قاجارها دادند و این القاب در همه‏جا شهرت پیدا كرد و در این دوره فرهنگ كهن ایرانى به سبك نوینى احیاء شد و از این زمان كلمه «ایران» به‏طور پیوسته در ادبیات ایران وجود داشته است. اما اروپاییان در تمام دوره‏هاى تاریخ از نام كهن دیگر (پرسیا) استفاده مى‏كردند.
تنها در سال 1740 در یك نقشه آلمانى، نام ایران نیز به چشم مى‏خورد. اعراب قبل و بعد از اسلام، كلمه «الاجم» (ایرانى) را استفاده مى‏كردند. اعراب این كلمه را از جم گرفتند و واژه‏هاى زیادى از آن ساختند؛ از جمله، عجمه، اعجم (گنگ) و اعجمى (بیگانه) و معجم را از آن ساختند و معنى اصلى آن را دگرگون كردند.
از قرن دوم هجرى به بعد عرب‏ها نیز به تقلید از یونانیان، واژه  فارس (عربى‏شده پارس) را جایگزین كلمه عجم كردند. بنابراین كلمه پارس )Persia( دو معنی و کاربرد  مختلف دارد. در معنى محدود، فارس یعنى كسانى‏كه به زبان پارسى صحبت مى‏كنند (قوم پارس). در مفهوم موسع  کاربرد جزء بر کل – كه بیشتر در كتابهاى تاریخىِ مورد نظر نویسندگان و محققان اروپایى در رشته‏هاى تاریخ و جغرافیاست – فارس یعنى همه كسانى‏كه در فلات ایران زندگى مى‏كرده‏اند، و بویژه اقوام آریایى.
در این معنى، فارس شامل همه اقوام و همه سرزمین و فلات ایران، پاكستان، افغانستان و نواحى آسیاى میانه و قفقاز نیز مى‏شود. اروپاییان كلمه «پرشیا» را براى تمام مردمان و سرزمین این  مناطق به‏كار مى‏بردند و عرب‏ها براى این اقوام از كلمه عجم (برگرفته و معرب از كلمه جم) استفاده مى‏كردند، كه هر دو مترادف «ایران» محسوب مى‏شود. آنها فارس‏ها را به دلیل اهمیتشان «قریش العجم» مى‏خواندند؛ همچنان‏كه قریش را برترین قبیله عرب مى‏شمردند.
اروپایى‏ها كلمه «پرشیا» را در مقابل «عربیا» به‏كار مى‏بردند و منظور آنها همه اقوام ایرانى بود؛ ولى وقتى عرب‏ها بتدریج به‏جاى كلمه عجم از كلمه فارس (پرشیا) استفاده كردند، منظور آنها از فارس، بیشتر، فارس زبانان بود و گاهى اوقات نیز كلمه فارس را فقط به استان فارس اطلاق مى‏كردند و گاهى نیز كلمه فارس را به معنى مجوس و یا زرتشتى به‏كار مى‏بردند. كلمه «پارس» بعد از اسلام در ایران نیز جاى خود را به كلمه عربى «فارس» داد و مفهوم اصلى خود را از دست داد. كاربرد محدود و نادرست این عبارت باعث شد كه دولت ایران در سال 1313 خورشیدى رسماً از همه كشورهاى خارجى بخواهد كه به‏جاى كلمه دولت فارس (پرشیا) و یا شاه پرشیا، از عبارت قدیمى‏تر "ایران" و «شاهنشاه ایران» استفاده كنند. از این زمان به بعد نام پرشیا كه در ادبیات اروپایى واژه‏اى بسیار غنى و متضمن ارزشهاى تاریخى و هنرى زیادى بود، رنگ باخت و كلمه پرشیا به تاریخ پیوست؛ در حالى‏كه اصالت نام تاریخى پرشیا و پرس كمتر از نام ایران نبود.