مغولها صحرانشینانی پرطاقت بودند که به زندگی در آب و هوای بسیار خشن عادت داشتند.این سربازان با مهارت در به کارگیری تیر، نیزه و تبرهای جنگی و تاکتیکهای غیرقابل پیشبینی و حیلههای جنگی برای تضعیف روحیه دشمنانشان میجنگیدند.آنان از منجنیق و تونلهای زیر زمینی برای ویران ساختن محکمترین باروها استفاده میکردند. با پخش شدن اخبار تهاجمات مغول در سراسر آسیا، ارتشها میگریختند یا پیش از آنکه جنگی آغاز شود، به راحتی اسلحه خود را روی زمین میگذاشتند.
با رهبری چنگیزخان، مغولها خود را از جماعتی پراکنده و بسیار فقیر، بدون هیچ گونه صنعت یا کشاورزی، به ترسناکترین مردم روی زمین بدل کردند. آنها چین شمالی، آسیای مرکزی، بغداد و امیرنشینهای روسیه را فتح کردند و حتی پس از مرگ چنگیزخان به وحشیگریشان ادامه دادند.
آنها بعد از چنگیز دستهجمعی به لهستان هجوم بردند و سپس تا مجارستان پیش رفتند و در آنجا سپاهیان شاه بلای چهارم را در هم شکستند. آنها بعد از عقب راندن این شاه تا کرانههای دریای آدریاتیک، حرکت خود را به سوی دروازههای وین، پایتخت خاندان پادشاهی هاپسبورگ، ادامه دادند.
برای کسانی که طعم تلخ هجوم مغول ها را چشیده بودند آ نها مثل فرستادگانی از جهنم به نظر میآمدند که بهندرت به شهرنشینان، از جمله زنان و کودکان، پیشه وران و اهل حرفه، اشراف و شاهان، ترحمی نشان میدادند.
با این همه، گونهای تمدن مغولی بر پایه اسطوره و سنت شفاهی وجود داشت. مغولان خود را از شکارچیان جنگلنشین به رمه داران صحراگرد تغییر داده بودند که با تغییر فصل جابهجا میشدند و به عشیرههای کوچک و مستقل تقسیم شده بودند.
اقوام تسخیر شده با این شیوه زندگی سازگاری نشان ندادند؛ اما بعد از پایان تهاجمات مغول، از یک دوره ثبات و امنیت بهرهمند شدند. مغولها با امن کردن جادههای تجاری که در گذشته خطرناک بود، به ترویج بازرگانی پرداختند و ارتباط میان آسیای شرقی و خاورمیانه را برقرار کردند. آنان نسبت به ادیان و فلسفهها تسامح نشان دادند و دانشمندان و صنعتگران بیگانه را به خدمت گرفتند. اینگونه کارها در قلمرو مغولها، از بسیاری جهات متاثر از خود چنگیزخان و برداشت او از نوعی نظم جهانی جدید و بهتر بود.