هی فکر میکنم به شمایی که مدتیست…
«یک لنگه کفش» مانده به جا از من و تویی
در جستجوی «سیندرلایی» که مدتیست…
با هر صدای قلب، تو تکرار میشود
ها! گوش کن به این اُپرایی که مدتی است…
هر روز سرفه میکنم اندوه شعر را
آلوده است بیتو هوایی که مدتیست…
…
دیگر کلافه میشوم و دست میکشم
از این ردیف و قافیههایی که مدتیست…
کاغذ مچاله میشود و داد میزنم:
آقا! چه شد سفارش چایی که مدتیست…
از : زنده یاد نجمه زارع این شعر