ازین بستان سرا با دست خالی می رود بیرون
سبک دستی که بر هر دامنی چون خار می پیچد
به دور چشم او انگشت زنهاری است هر مژگان
که از بیمار بدخو روز و شب غمخوار می پیچد
مخور صائب فریب فضل از عمامه زاهد
که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد
صائب تبریزی این شعر را سروده است