ریگ زار عفیف
گوش می كرد،
حرف های اساطیری آب را می شنید.
آب مثل نگاهی به ابعاد ادراك.
لكلك
مثل یك اتفاق سفید
باغ سبز تقرب
تا كجای كویر
صورت ناب یك خواب شیرین؟
ای شبیه
مكث زیبا
در حریم علف های قربت !
در چه سمت تماشا
هیچ خوشرنگ
سایه خواهد زد؟
كی انسان
مثل آواز ایثار
در كلام فضا كشف خواهد شد؟
ای شروع لطیف!
جای الفاظ مجذوب ، خالی !