وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

تعدادی شعر از سیاوش یاشی

تعدادی شعر از سیاوش یاشی
دعای زخم عاشق

نرفت هرگز ز یادم شکستی قلب تنهایم،

ز تنهایی شدم بیمار برو یارم شدم بیزار،

نفس هایت در آغوش دیگران بود تن خستت اسیر این دله غمخوار بود،

من عاشق بودم و تو عاشق کش زدی خنجر به سینه ام از پشت،

دگر رنگی ندارد پیش من عشق ز عرش آسمان هستی تو یک زشت،

خدا را من صدا کردم دعا کردم دعا کردم که دستت را رها کردم.

 

جای خالی

میخوام بگم دوست دارم از دل و جون،

میخوام بگم عاشقتم پیشم بمون،

در دل من آشوبه،

نره تنها بمونه دلم واسش داغونه اما اونکه نمیدونه من عاشقم و دیونه،

این دفعه بار آخره!

دلم واسش بی طاقته!

دیگه راهی نداره!

جز اینکه فریاد بزنم زیبای من دوستت دارم عاشقانه.

 

عشق یک طرفه

میخوام بگم دوست دارم از دل و جون،

میخوام بگم عاشقتم پیشم بمون،

در دل من آشوبه،

نره تنها بمونه دلم واسش داغونه اما اونکه نمیدونه من عاشقم و دیونه،

این دفعه بار آخره!

دلم واسش بی طاقته!

دیگه راهی نداره!

جز اینکه فریاد بزنم زیبای من دوستت دارم عاشقانه.

 

سیگار من

خیسیه لبانت بر ته سیگارم تسکین اعصاب من است،

دود سیگارم فراموشیه تلخیه خاطرات من است،

تو در سیگارم حاضری و در وجودم میمانی در رگ های من جاری و قلب مرا میخوانی،

سیگار را عاشقان میدانند عشق را با دود آن میخواهند برای هم میمانند برای هم میمیرند،

در این سراب بی کسی سیگاره من همه کسی.

 

عشق دیروز

در این سراشیب زندگی!

ای عشق من دیگر بس است دیوانگی،

افسردگی را کس نخواهد، درماندگی را دل نخواهد،

قلب بی روحه تو را هیچ نخواهد،

بگو تو هستی یار من تنها نشستی

پیشه من زخم زبانها بسته ای

در را به رویه غم بسته ای،

قلب مرا نشکسته ای به پای من نشسته ای…

 

عشق ماندگار

آری عشق یه بار است و بی عشق سراب است

نازه عشق نیاز است و این دل نیازش عشق است،

مرهم این دل که باشد شاهکاره آفریدگار است

من عاشقه آن شاهکاره آفریدگارم به پایش ماندگار ترینم

ناز چشمانش به جانم خریدارم

تن افروخته اش را تا پای جان نگهدارم

خداوندا مگیر از من لحظه ای عشق و احساس را

 

شعر تنهایی

باز منم و دفتر خالی و افکاره پوشالی،

هوا سرد است و قلم در دست و پاهایم سست از تنهایی،

دلم خون است از این رویاهای تکراری در این غربته بی انتهای تنهایی،

کوه غم را سزاوار مادران دانند چرا!

کس نداند مردان کوه را به زیر ارند از غم و تنهایی،

شدم عاشق در این آسمان تنهایی مگو هرگز دروغ است قصه تلخ عاشق و تنهایی

 

شعر زندگی

زندگی با تمامه زیبایی برای خودت من میروم به درک

همان آخرین نقطه و خط،از تو بیزارم و به هیچ نمینازم

بمیرم پیش تو نمی مانم و نمیبازم،

کوه غمهایت مال من هرچی دارم مال تو برو پست بی آبرو

 

شعر زن

در این دنیای رنگارنگ میونه این همه زنهای یکرنگ

ببین کی شد نصیبه این منه بی رنگ یه هرزه هزار رنگ

خدایا من غلط کردم اگرچه من خطا کردم نبود حقمکه عشقم رفت از یادم

حال پریشانم و خاموش دگر قلبی ندارم من در آغوش.

 

شعر خاک

یه روز گرمی و سوزران، دلنشین و خندان میروی تا انتهای آسمان

یه روز سردی و خاموش، غمهای عالم با تو میشه هم آغوش

شنیدم من زمانه، سر سازش نداره گهی نور است و روشن

دلت چون باغ گلشن گهی تاریک و خاموش سراب و پوچ

آنجا که شادی دم از خدا و هیچ نمیرنی گویی جهان مال توست

روزی به خاک میرسی آنجا دگر نپرسی که بودی و که هستی.

 اشعار زیبا از سیاوش یاشی است