در این مرحله باید تعریفهایمان را از ایدهآل مورد بازنگری قرار دهیم. مثلا در دوره ما همه دنبال این بودند که دکتر و مهندس شوند؛ این در حالی است که ممکن است همه توانایی یک فرد در این باشد که مثلا یک آشپز ماهر شود. در جوامع صنعتی هر حرفه و هر تخصص جایگاه خود را دارد اما در جامعه ما فقط یکسری پوزیشنهای خاص اعتبار دارند بنابراین، این اشخاص هم ایدهآلهایشان همان میشود که جامعه به آنها دیکته کرده است.اما روح حاکم بر جامعه باعث میشود افراد ناخودآگاه به سمت ایدهآلهای جامعه حرکت کنند، به نظر شما علت این قضیه چیست؟
– اگر این اتفاق بیفتد معنیاش این است که در واقع شخصیت افراد در حال مسخ شدن است. در این مرحله به قول پین کلوید همه این ایدهآلها تبدیل به دیوارهای آجری میشوند که دورتادور ما را احاطه میکنند و آن موقع به یک چکش نیاز است که این دیوار شکسته شود.گاهی این دیوار خیلی محکم است، به طوری که با هیچ چکشی شکسته نمیشود!
در این صورت حق انتخاب وجود دارد. میتوانی یک آجر شوی درون این دیوار، در این صورت باید بپذیری که آجر شدن درون این دیوار، حسادت ورزیدن، رنج کشیدن، غصه خوردن و سایر احساسهای ناخوشایند را به همراه دارد. اما راه دیگری هم وجود دارد و آن اینکه چکش را برداری و دیوار را بشکنی تا خوشبختی را احساس کنی و از هر لحظه زندگیات استفاده کنی و لذت ببری.
آقای دکتر چرا در جامعه ما زنها بیشتر از مردان به حسود بودن مشهور هستند؟واقعیت این است که مردها از زنان حسودتر هستند اما مردها بسترهای اجتماعی دارند که حسادت خود را به عنوان رقابت جلوه دهند، ولی زنها این بستر را ندارند. مثلا اگر مردی اتومبیلش را عوض کند میگوید اتومبیل جدید امکاناتش بهتر از اتومبیل قبلی است اما اگر زنی گردنبندش را عوض کند میگویند انگیزهاش چشم و همچشمی با دیگران بوده است!
به نظر شما انسانهای وارسته و کسانی که به مراحل والای خود شناسی و کمال رسیدهاند، حسادت به طور کامل از وجودشان از بین میرود؟من فکر میکنم که والاترین انسانها و حتی مثلا کریشنامورتی نیز اگر نگوییم حسادت لااقل غبطه را تجربه کردهاند. مثلا میگویند در روز قیامت مومنان به مقام والای امیرالمومنان علی(ع) غبطه میخورند.با این اوصاف ما نمیتوانیم منکر وجود حسادت شویم. مهم این است که وقتی احساس حسادت به ما دست داد بتوانیم آن را درست مدیریت کنیم.