وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

چرا حق طلاق به زن داده نشده است؟

 یکی از مسائل مطرح در زمینه ازدواج این است که چرا حق طلاق با شوهر است و این حق به زن داده نشده؟

پاسخ:

1- اسلام حق طلاق را به دلایل گوناگون، به طور مطلق در اختیار زن قرار نداده است، زیرا اوّلاً در بسیاری از موارد که زن، رضایت از شوهر ندارد، کانون خانواده میتواند همچنان استحکام یافته و برقرار بماند و عدم رضایت زن به رضایت تبدیل شود.

توضیح: حیات خانوادگی به علاقه طرفین وابسته است، اما روانشناسی زن و مرد در این جهت متفاوت است. طبیعت، علائق زوجین را به این صورت قرار داده که زن پاسخ دهنده احساسات مرد باشد. علاقه و محبت پایدار زن، به صورت واکنش به علاقه و احترام مرد به زن است.

خداوند کلید محبت را در اختیار مرد قرار داده، او است که اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نیز او را دوست میدارد و نسبت به او وفادار میماند. چون وفاداری زن بیشتر از مرد است، بی وفایی زن عکس ‏العمل بی وفایی مرد است.

 

خداوند کلید فسخ ازدواج را به دست مرد داده، یعنی مرد با بی علاقگی و بیوفایی نسبت به زن، او را سرد و بی علاقه میکند، برخلاف زن که بی علاقگی اگر از او شروع شود، معمولاً تأثیر چندانی در علاقه مرد ندارد. از این رو معمولاً بی علاقگی مرد منجر به بی علاقگی طرفین میشود، ولی بی علاقگی زن لوزماً منجر به بی علاقگی طرفین نمیشود. سردی و خاموشی علاقه مرد مساوی است با مرگ ازدواج و پایان حیات خانوادگی. اما سردی و خاموشی زن به مرد، آن را به صورت بیماری نیمه جان در میآورد که امید بهبود و شفا دارد.

 

حال اگر بی علاقگی از طرف زن شروع شود، برای مرد اهانت نیست که زنِ محبوب خود را به زور قانون نگه دارد، تا تدریجاً او را رام کند، ولی برای زن اهانت و غیر قابل تحمل است که برای حفظ حامی خود به زور و اجبار قانون متوسل شود، یعنی به زور شوهر خود را نگه دارد.

 

این مطلب در صورتی است که علت بیعلاقگی زن، فساد اخلاق و ستمگری مرد نباشد، ولی اگر مرد، ستمگری را آغاز کند، در نتیجه زن به مردش بی علاقه شود، مطلب دیگری است.

به هر حال تفاوت زن و مرد در این است که مرد به زن نیازمند است و زن به قلب مرد.(1)

هم چنین از جهت رنجش و ناراحتی، زنان زودتر از مردان رنجور و ناراحت میشوند و صبر و تحمل آنان کمتر از مردان است، اما پس از مدتی رنجوری برطرف میشود. حال اگر حق طلاق به زنان داده میشد، چه بسا فوراً به طلاق رو آورند.

 

2- طلاق برای زن هزینه های مالی ندارد تمام هزینه های این امور شرعاً و قانوناً برعهده مرد است و این خود یک عامل بازدارنده ای محسوب می شود که مرد بدون دلیل موجه و قابل قبول مبادرت به امر طلاق نکند. به عنوان مثال: این مرد است که باید هنگام طلاق مهریه را بپردازد، هزینة زندگی زمان عده را بدهد، مسکن زن را در آن مدت تهیه کند و زندگی فرزندان را تا زمان رشد تأمین کند اضافه بر آن که اجرت حضانت کودکان و هزینة ازدواج مجدد نیز بر دوش مرد گذاشته شده است.(2)  

 

آری همچنین چون ازدواج، حقوق و وظایف مالی و اقتصادی را بر شوهر لازم میکند، جدا شدن و طلاق برای او سخت تر از زنان است، زیرا مهریه را باید پرداخت کند، در حالی که زن گیرنده است و در طلاق هیچ بار مالی بر او تحمیل نشده، بلکه استفاده مالی دارد، بنابراین شرایط طلاق (که در اسلام مبغوض‏ ترین حلال دانسته شده) برای مرد سخت و سنگین است و برای زن از نظر مالی و اقتصادی نه تنها سخت نیست، بلکه میتواند مطلوب باشد.

 

3. زن به حسب فطرت خویش و به جهت وظایفی که خداوند بر دوش او نهاده است از احساسات و عواطف بالایی برخوردار است و زود از خود عکس العمل نشان می دهد آمار نشان می دهد که هرگاه امر طلاق به زن واگذار شده است همانند برخی از کشورهای غربی و روسیه، شمار فروپاشی خانواده به سرعت رو به فزونی نهاده است به عنوان نمونه: «در آمریکا از هر دو ازدواج یکی و در روسیه از هر سه ازدواج یکی به طلاق می انجامد. معضل خانواده های تک والدینی به خصوص در کشورهای صنعتی رو به گسترش است. سردمدار این بحران ایالات متحدة آمریکاست که در آن 25% خانواده های دارای فرزند زیر 15 سال را خانواده های تک والدینی تشکیل می دهند.

 

یک نویسندة آمریکایی به نام «لنور ویتزمن» در تابستان سال 1986 در مقابل کنگره آمریکا به شکست قانون جدید طلاق که در آن به مقصر طلاق توجهی نمی شود و «برابری مطلق» در آن حاکم است، اعتراض نمود.»(3)

دادگاه های فرانسه در سال 1890م. به 9785 فقره طلاق حکم دادند که 700 فقره آن به درخواست زن بوده است.(4)

 

در برخی موارد حق طلاق برای زن نیز قرار داده شده است

باید توجه داشت که اینگونه نیست که در هر صورت طلاق در اختیار مرد باشد و زن حق هیچگونه درخواست و اختیاری برای در دست داشتن اختیار طلاق نداشته باشد. بلکه طبق دستور شرع مقدس اسلام و قوانین مدون فعلی که برگرفته از منابع اسلامی است، راه هایی پیش بینی شده است که زن می تواند با این وسیله اختیار طلاق را به دست گیرد و با توسل به آن راه ها، خود را مطلّقه سازد.

 

مثلاً طبق مادة 1119 قانون مدنی، طرفین عقد ازدواج می توانند هر شرطی که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر شرط نمایند، مثل اینکه شرط شود هرگاه [شوهر]، زن دیگر بگیرد یا در مدت معینی غایب شود یا ترک نفقه نماید، یا بر علیه حیات زن سوء قصد کند، یا سوء رفتاری نماید که زندگانی آنها با یکدیگر غیرقابل تحمل شود، زن وکیل و وکیل در توکیل باشد که پس از اثبات تحقق شرط در محکمه و صدور حکم نهایی خود را مطلّقه سازد.(5)

 

اگر اجبار به نفقه ممکن نباشد و مرد از طلاق همسر خود نیز امتناع کند حاکم می تواند نفقة زن را از اموال شوهر بپردازد هر چند این امر مستلزم فروش اموال شوهر باشد(6) که اگر چنین کاری نیز ممکن نباشد حاکم، مرد را اجبار به طلاق خواهد کرد و در صورت میسر نبودن اجبار به طلاق، حاکم خود به عنوان ولیّ، طلاق را جاری خواهد کرد.(7)

 

و در مادة 1130 قانون مدنی آمده است: «در صورتی که دوام زوجیت موجب عسر و حرج باشد، وی می تواند به حاکم شرع مراجعه و تقاضای طلاق کند. چنانچه عسر و حرج مذکور در محکمه ثابت شود، دادگاه می تواند زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورتی که اجبار میسر نباشد زوجه به اذن حاکم شرع، طلاق داده می شود.»

 
موارد دیگری نیز در کتب مفصل فقهی مطرح است که حق فسخ و طلاق را به عهدة زن گذاشته است و نیازی به طلاق دادن مرد نیست بلکه خود زن با مراجعه به حاکم شرع، حتی در برخی موارد بدون مراجعه به حاکم، حق ابطال عقد را دارد. مانند مواردی که شوهر غایب و مفقودالاثر شود و از او خبری در دست نباشد و زن از لحاظ نفقه یا امور دیگر در عسرت به سر برد؛ می تواند به محکمة شرع مراجعه و حکم طلاق خود را بگیرد، همچنین در موردی که مرد از انجام وظایف مقاربتی با زن خودداری کند زن می تواند تقاضای طلاق نماید.

 

همچنین جنون اعم از اطباقی، استمراری و ادواری موجب حق فسخ برای زن می باشد، نیز عنین بودن زوج و خصی و مقطوع بودن آلت تناسلی او با حدود و تفاصیلی که در کتب فقهی گفته شده است موجب حق خیار فسخ برای زن می باشد. خلاصه در جایی که زن از مرد ناراضی و منزجر باشد می تواند با بخشیدن مهر، خود را مطلّقه سازد که در اصطلاح فقه به آن طلاق خلع می گویند.