به گزارش ایران ناز پس از خبر ناگوار خودکشی رضا کودکی که در برنامه ماه عسل سال 93 از اینکه از بس صبح و شب کار میکند دیگر زمانی برای فکر کردن به آرزو داشتن ندارد گلایه داشت , مجری این برنامه به این موضوع واکنش نشان داد .
احسان علیخانی با انتشار پیامی در فضای مجازی، به ماجرای خودکشی رضا، پسر جوانی که سالها پیش مهمان برنامهاش بود، واکنش نشان داد.
به گزارش ایران ناز سالها پیش رضا پسر بچهای از کودکان کار مهمان برنامه «ماه عسل» احسان علیخانی شد؛ چند روز پیش خبر خودکشی او رسانهای شد و واکنشهای متفاوتی را به دنبال داشت.
رضا همان پسری است که چند سال پیش در برنامه «ماه عسل» زیباترین جمله را گفت؛ وقتی علیخانی از او پرسید «تو الان آرزوت چیه؟» رضا جواب داد: «من هیچ آرزویی ندارم، چون وقت نکردم بهش فکر کنم؛ صبح تا شب سر کار بودم و اصلاً نتونستم به آرزوهام فکر کنم.»
احسان علیخانی با انتشار تصاویری از رضا در زمین فوتبال و صحنه تئاتر نوشت:
درباره رضا، حضورش در ماه عسل، خبر خودکشیاش و این خبر غمناک و تلخ…
خبري شوكهكننده و اين ميزان سنگين براي همه ما كه او را ديده بوديم و از دلش خبر داشتيم…
رضا ۷ سال پیش مهمان ماهعسل شد. وقتی قرار شد موضوع کودکان کار، برای اولینبار در تلویزیون مطرح شود، رفقای جمعیت امامعلی که در زمینه بچههای کار فعالیت میکردند و دنبال تحصیل و آموزششان بودند، گروه ما را با تعدادی از این بچهها آشنا کردند، مستندی ساخته شد و بچههاي جمعيت، با كسب اجازه از خانوادهها، تعدادي از بچهها را به برنامه آوردند تا همه -تاکید میکنم همه- دردهای زیر پوست شهر را ببینیم و کاری بکنیم؛ چه، کسانی که مسئولیت قانونی دارند و چه انسانهایی که از دستشان کاری برمیآید.
رضا جمله معروف “آرزويي ندارم چون وقت نكردم بهش فكر كنم” را در برنامه گفت. همه ديدند و آن روز، تعداد زيادي پيگير كمك و ياري او و امثال او شدند و رضا را پيدا كردند.
چند روز بعدش، مهمان ويژهبرنامه عيد فطر شد و گفت آرزو دارم از اين محله برويم.
مهدي رحمتي و حنيف عمرانزاده با مردانگي، فراهم كردن خانه جديد را تقبل و خانهاي براي رضا و خانوادهاش رهن كردند. اينكه چرا بعد از حدود یک سال با شكايت اهالي محل، مجبور به ترك آن خانه شدند بماند؛ كه دردي بزرگتر است!
رضا با بچههاي خانه ايراني لب خط كار ميكرد با كلي آرزوي جديد و عشق، تا مادرش به طور ناگهاني از دنيا رفت و او دچار شوك و غمي سنگين شد. دو بار دست به خودكشي زد و خانه ايراني لب خط، رضا را كامل تحتنظر مددكار و روانشناس قرار داد و او قول داده بود هر وقت فكر خودكشي به ذهنش خطور كرد با مددكار صحبت كند.
دوباره رضا شروع كرد به درسخواندن و تمرين تئاتر. حتي بازي در چند تئاتر در خانه لب خط و كار كردن تا جايي كه خودش دستگاهي بخرد و درآمدي بهتر داشته باشد.
رضا ازدواج كرد؛ در سن كم و با دختري كمسنتر و باز بحراني جديد براي او. عكسهاي رضا در زمين فوتبال و اجراي تئاتر و محل كار، نشان ميدهد كه عشق و اميد به آينده در او زنده بود تا…
البته هنوز مراجع قانوني علت فوت را رسما اعلام نكردهاند.
به دلايل حفظ حريم خصوصي و اخلاق، حتي رفقاي خانه ايراني لب خط هم نميتوانند از مشكلات رضا و پيرامونش حرفي بزنند و بايد در اين داغ، شريك شد و گريست.
چقدر در آن سالها تحت فشار بوديم كه چرا اینقدر تلخ و غمگين شده برنامه؟! چرا از درد و رنج ميگویید؟!
رفقا ميدانيد چقدر بچههايي شبيه رضا در همين شهر زندگي ميكنند؟!