اگر دچار شکست عشقی شده اید می توانید با روش های پیشنهادی آن را جبران کنید.روابط دوران نوجوانی صرفا تمرینی برای دوران بزرگسالی ست و به دلیل فقدان یک پایه ی شناختی صحیح و محکم معمولا دوام نمی آورد؛ البته بابت این ویژگی باید سپاسگزار باشیم، اما در مواجهه با نوجوانی که این شوریدگی را تجربه می کند، چه باید بکنیم؟
آیا باید به او بگوییم که این روابط مهم یا واقعی نیست و بعدا پشیمان می شود یا … ؟! اگر رابطه ای که نوجوان برقرار کرده، چه یکسویه و چه دوطرفه؛ ابعاد عاطفی پیدا کرد و در ادامه قطع شد؛ ما بعنوان والدین چه موضعی باید داشته باشیم، ابتدا راهکارهای این موضوع را بررسی می کنیم و سپس به پیش نیازها می پردازیم:
اینکه این رابطه از نظر شما چقدر سطحی ست، دلیل نمی شود که برای فرزندتان نیز همینطور باشد. سعی کنید احساسات خودتان را از ماجرا جدا کنید. شما ممکن است عصبانی، دستپاچه یا نگران آسیب دیدن فرزندتان باشید؛ یا اینکه کل ماجرا برایتان بی اهمیت باشد؛ به این معنا که فکر می کنید این یک شکست عاطفی آنقدرها جدی و مهم نیست.
اما یادتان باشد که شما با احساسات او طرف هستید و این عواطف واقعی و مهم هستند. همدلی و پذیرش احساسات الزاماً تایید رابطه یا رفتارش نیست. در چنین شرایطی به او بگویید: “من هم اگر جای تو بودم، همین قدر ناراحت و آزرده می شدم.” و یا اینکه ” من هرچقدر هم سعی کنم نمی توانم درک کنم که تو چقدر ناراحتی.
” سعی نکنید از موقعیت پیش آمده به نفع مواضع خودتان استفاده کنید. بخصوص از گفتن جملاتی مانند “می دانستم عاقبت همین میشود”، “به تو گفته بودم” یا “مثل روز برایم روشن بود ” و … پرهیز کنید. حتی در چنین شرایطی طرف مقابل را هم زیر سوال نبرید. به نوجوان و خودتان فرصت بدهید که این دوران بگذرد؛
بعدا هر دو حرف های بیشتری برای گفتن خواهید داشت.خودتان را به جای فرزندتان گذاشته و سعی کنید دوره ی نوجوانی تان را به خاطر بیاورید. از خودتان بپرسید اگر من جای او بودم چه احساسی داشتم و دلم می خواست چه رفتاری با من بشود. در شرایط فعلی قطعا او به حمایت شما نیاز دارد،
اما در عین حال باید طوری رفتار کنید که او شما را بپذیرد و به خلوتش راه بدهد، نه اینکه شما به زور وارد خلوت او بشوید. به او بگویید: “اگر دوست داشتی با من حرف بزنی، من کنارت هستم.” اگر با شما صحبت کرد، فقط گوش بدهید و همدلی کنید (نصیحت، سرزنش یا آموزش را بگذارید برای بعد!)
و اگر می خواست تنها باشد، این فرصت را به او بدهید، اما نادیده اش نگیرید؛ نوجوان ممکن است در چنین شرایطی تصمیم نامعقولی بگیرد.گفتیم که این تجربه برای یک نوجوان همانقدر واقعی ست که برای یک بزرگسال، بنابراین نوجوان ها نیز در مواجهه با شکست یک پروسه ی چهار مرحله ای را طی میکنند؛
انکار، خشم، غم و سرانجام پذیرش. به او کمک کنید تا این مراحل را به سلامت طی کند. نوجوان درهر مرحله ای ممکن است رفتارهای متفاوتی داشته باشد. شما و اطرافیان به عنوان حلقه ی حمایتی فرزندتان باید این احساسات و هیجانات را تاب بیاورید؛ چه خشم و عصبانیت باشد و چه غم و اندوه فراوان.
وقتی کمی تب و تاب فرزندتان فرو نشست، سعی کنید با یک برنامه ریزی درست به او کمک کنید تا تمرکزش را از روی موضوع بردارد و دوباره به زندگی عادیش برگردد. در مورد برنامه هایی که قصد ترتیب دادنش را دارید، حتما با او مشورت کنید؛ اگر مایل است حال و هوایش را عوض کند ولی در عین حال خلوت خودش را هم داشته باشد، حمایتش کنید.
در نهایت اگر دوره ی سوگواری برای رابطه ی از دست رفته طولانی شد، با یک مشاور صحبت کنید. البته یادتان باشد پذیرش ماجرا با فراموش کردن آن یکی نیست. بخصوص خروج کامل از یک تجربه ی عاطفی با توجه به سابقه ی آن معمولا شش ماه طول میکشد.
اما این به معنای اینکه نوجوان بعد از یک ماه هنوز در مراحل قبلی مانده باشد، نیست.با خواندن این مطلب احتمالا متوجه شده اید که برای یک حمایت موفقیت آمیز باید از قبل آماده بود. درواقع یکی از مهمترین عواملی که امکان کنترل و حمایت از فرزندمان را در چنین شرایطی فراهم میکند؛
وجود ارتباط و همراهی با اوست که در طول زمان و بتدریج میسر می شود. برای برقراری این رابطه و حمایت در برابر چنین تجربه هایی چه اقداماتی می توانیم انجام دهیم:اگر می خواهیم نفوذ مثبتی روی فرزندانمان داشته باشیم، لازم است ابتدا یک رابطه ی مثبت،
صمیمانه و پویا با آنها برقرار کنیم. تا آنجا که می توانید با فرزندتان در تماس و گفتگو باشید. در این گفتگوها همیشه از موضع برتر وارد بحث نشوید. نگویید: “تو نمی فهمی!” بگویید: “شاید من اشتباه می کنم، کمک کن که متوجه بشوم.
” اگر جایی به این نتیجه رسیدید که در اشتباه هستید، بپذیرید و اگر در مورد موضوعی تردید داشتید، فرصت بخواهید تا بیشتر فکر کنید. این سبک گفتگو به برقراری و تداوم یک رابطه ی پویا و مثبت بین شما و فرزندتان کمک می کند.