دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلی مبـاد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان من است
نوشت: دوستت دارم
خودم با چشمهای خودم دیدم!
پیغامش را باز کردم، نقطه بود…
زیرِ نقطه نوشته شده بود:
“edited”
همیشه نوبتِ من که میشود،
علم پیشرفت میکند…
فرمان بدهی کاخ ز احساس تو سازم
دستور دهی نور ز الماس تو سازم
من خالق هر بیت و غزل ، عاشق مدحم
مهلت بدهی بُرد ز کرباس تو سازم
یک ساز نهادی به دلم کوک نکردی
گر کوک کنی ، ساز ز انفاس تو سازم
رفتم به سرایت که بگیرم خبری خوش
گر راه دهی ، بیت ز مقیاس تو سازم
گفتم بخرم ناز و فروشم به حبیبم
گر ناز دهی کوه ز اجناس تو سازم
??????
هیزم آتش نمے گیرد، آتش مے شود
صداے تو بـہ من جانے دوبارہ مے دهد