این فیلم به نویسندگی و کارگردانی « اصغر فرهادی » محصول سال 1389 و برندهی 5 سیمرغ بلورین جشنوارهی فجر و 3 خرس طلا و نقره از جشنوارهی «برلین» 2011 است. با بازیگری « لیلا حاتمی »، « پیمان معادی »، « مریلا زارعی »، « شهاب حسینی »، « بابک کریمی »، « علیاصغر شهبازی » و « ساره بیات ». موضوع فیلم، «طلاق» است که میتواند در شرایط کنونی جامعهی ما برای هر فردی مفید و قابل بررسی باشد.
داستان:
« نادر » و « سیمین » 16 سال است که ازدواج کردهاند و دختری 11 ساله دارند. « سیمین » خواستار آن است که برای زندگی، به خارج از کشور مهاجرت کنند که با مخالفت « نادر » روبهرو میشود؛ تاجاییکه « طلاق » را تنها راهحل میبینند. حضانت دخترشان و نگهداری از پدر « نادر » که به بیماری آلزایمر مبتلاست، خط داستان را به پیش میبرد. در این فاصله که « سیمین » به منزل مادرش میرود،
« نادر » خانمی بهنام « مرضیه » را برای نگهداری از پدرش استخدام میکند. « مرضیه » از طبقهی پایین جامعه است با مشکلات، ترسها و باورهای خودش و همسرش، کارگریست که در کفاشی کار میکرده و در حال حاضر، بیکار است و چندین چک برگشتی دارد و طلبکاران بهدنبال او هستند. حادثهای این دو خانواده را در دادگاه، مقابل هم مینشاند که اختلاف آنان با گفتن حقیقت توسط « مرضیه » پایانمیپذیرد و در جریان حل این مشکل، جدایی « نادر » و « سیمین » که ظاهری بود، به حقیقت میپیوندد.
دیدن این فیلم، ما را به فکر کردن وا میدارد. سرگرمی و تفریح نمیتواند بهانهای برای تماشای این فیلم باشد. « اصغر فرهادی » شایستگی خود را به نحو قابل قبولی در سینمای معناگرا و روانشناختی « ایران » به اثبات رسانده است. انتخاب مناسب بازیگران، دیالوگهای صادقانه، فضا و بیان داستان، بسیار به واقعیت زندگی انسانها شباهت دارد.
تحلیل فیلم از نظر معرفتشناختی روان :
در این رشته از روانشناسی، همهی اعمال ذهنی ممکن که مغز انسان قادر به انجام آن میباشد، مورد توجه است؛ خواه این اعمال، عادی باشند یا بیمار گونه و نیز تفاوت بین افراد مختلف و روش خاصی که هر فرد برای عمل شناخت برمیگزیند، مورد مطالعه قرار میدهد.
ویژگیهای یک فرد از نظر معرفت شناختی روان، برای درک صحیح او از واقعیت است که میتواند این درک مناسب یا نامناسب یا در نقطهای فیمابین باشد. ارزشها و باورهای انسانها آگاهانه یا ناآگاهانه در زندگی، ما را وادار به انتخاب میکند و اگرچه اندیشیدن، لازمهی یک زندگی موفق است اما ما انسانها بهگونهای برنامهریزی نشدهایم که بهطور خودکار فکر کنیم اما امکان انتخاب داریم. نکتهی قابل تأمل، این است که انسان میتواند با فکر یا بدون فکر، انتخاب کند و تصمیم بگیرد اما نتیجهی انتخابهایش را نمیتواند از بین ببرد.
سردرگمیهای انسان در زندگی، درواقع بههمیندلیل بهوجود میآید که در این فیلم میبینیم انسانها با دنیایی که در ذهنشان میسازند، بیتوجه به واقعیتها، با مشکلات بسیاری مواجه میشوند. آنجا که انسان در ذهنیت خود به گونهای که میخواهد، میبیند و باور میکند و شاید هرگز از حقیقت واقعیت زندگی خود آگاه نشود. در تلخترین سکانس فیلم که طلاق « نادر » و « سیمین » قطعی شده است، بیننده بیتفاوتی و سردی خاصی را میبیند.
باتوجه به لحن و تن صدا و زبان بدن « نادر » و « سیمین »، میتوانیم بفهمیم به راستی چه حوادثی طی سالها زندگی مشترک بر آنان گذشته است؛ بهخصوص « سیمین » که حتی سادهترین احساس زنانه ( گریه ) را در او نمیبینیم. « نادر » با برخوردهای کودک محورانه، به گذشتهی خود چسبیده و مراقبت از پدرش را بهانهای برای ندیدن واقعیت تلخ زندگیاش کرده است. برای نگهداری از آن گذشته ( پدرش ) تلاش میکند. آنجا که باید به ارزشهای زندگی مشترکاش فکر کند و آنها را ببیند،
چشمهایش را میبندد و ساده از کنار آنها میگذرد و دو کودک 6 و 11ساله که ناخواسته درگیر زندگی بزرگترها شدهاند، میتواند یادآور کودکیهای « نادر » و « سیمین » باشد که شاید آنجایی که باید (سنین رشد) بیاموزند و تواناییهایشان را بالا ببرند و آماده زندگی شوند، چنان درگیر زندگی شدند که احساسات و عواطف خود را نادیده گرفتند و در بزرگسالی نمیتوانند به راهحلهای مناسبی برای زندگیشان برسند. در واقع دلیل اصلی جدایی آنان موضوع مورد بحث نیست، بلکه علت آن در آن لحظه، احساس دوستداشتهشدن و مورد حمایت قرار گرفتن و توجه و دیدهنشدن روانی « سیمین » بود که میخواست آن را فریاد بکشد.
در وجود همه شخصیتهای فیلم، ترسهایی وجود دارد؛ یکی از این ترسها، تأیید نشدن هنگام بازگو نکردن حقیقت بود و این ترسها، آن قدر قوی بودند که روی تمام زندگی آنان اثر گذاشته بود و زندگیشان به اینوسیله کنترل میشد اما فراموش نکنیم هنگامیکه احساسات منفی را در خود سرکوب میکنیم، همراه آن، احساسات مثبت را هم در خودمان میکشیم و از بین میبریم. هرچه احساسات شما شفافتر باشد، بههمان اندازه روابط شما از شور و عشق بیشتری برخوردار خواهد شد.
زمانیکه حقیقت را سرکوب میکنید، در واقع قابلیت و توانایی خود را در احساسکردن تخریب میکنید. اگر تمرین کنید تا تمام حقیقت احساسی خود را به طرف مقابلتان بگویید، نتیجهی بهتری میگیرید. یکی از جدیترین مشکلات امروزی – بهخصوص در زندگی زناشویی- این است که بسیاری از انسانها در حالتی شبیه به سرکوبی احساسی و عاطفی دائمی خود بهسر میبرند؛ درنتیجه انتخابهای اشتباهی میکنند و نمیتوانند حقیقت واقعیت زندگی خود را درک کنند.
بهراستی شما بین « درستبودن » و « خوشبختبودن » کدام را انتخاب میکنید؟