این غزل در وصف تو باشد فراوان .. بگذریم
چشم تو ابیات شعرم گشته مهمان .. بگذریم
از فراق سالیان و از ندیدن های تو
بی خبر از حال دل اینگونه تاوان! .. بگذریم
عشق را آخر بگو در کوی دل گم کرده ای
یا که بی حد بی تفاوت .. رفتی آسان بگذریم
واژه پنهان می کنم در این نوای عاشقی
در غزل پیچیده ام همچون که طوفان .. بگذریم
حال زارم را ندانی یاد تو همراه من
یادگاری.. عشق تو با حال نالان .. بگذریم،،،،،،
ﭼﻪ ﺩﻭﺭﻡ ﺍﺯ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾﺖ ﭼﻪ ﺍﺯ ﺗﺐ ﮐﺮﺩﻧﻢ ﺩﻭﺭﯼ
ﭼﻪ ﺑﯿﺮﺣﻤﺎﻧﻪ ﺗﻦ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﯼ ِ ﻣﺠﺒﻮﺭﯼ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﻣﯿﺎﻥ ﻋﻄﺮ ﮔﻨﺪﻡ ﺯﺍﺭ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﯽ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﻧﻪ ﺩﺭ ﻗﺎﺑﯽ ﻧﻪ ﻫﺎﺷﻮﺭﯼ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﺷﻤﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺣﺎﻟﻢ
ﺷﻤﺎﻝ ﺷﻌﺮﻫﺎﯼ ﻣﻦ ! ﻋﺠﺐ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻐﺮﻭﺭﯼ
ﺑﺒﯿﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺫﻫﻨﻢ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﯽ
ﭼﻪ ﺭﺩﯼ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﺕ ﭼﻪ ﺯﺧﻢ ﺗﻠﺦ ﻭ ﻧﺎجوری،،،
گفته بودم بي تو مي ميرم ، ولي اين بار نه
گفته بودي عاشقم هستي ، ولي انگار نه
هرچه گويي دوستت دارم ، به جز تکرار نيست
خو نمي گيرم به اين ، تکرارِ طوطي وار نه
تا که پا بندت شوم از خويش مي راني مـــرا
دوست دارم همدمت باشم ، ولي ســــربار نه
دل فروشي مي کني ، گويا گمان کردي که باز
با غرورم مي خرم آن را ، در اين بازار نه
قصد رفتن کرده اي ، تا باز هـم گويم بمان
بار ديگر مي کنم خواهش ، ولي اصرار نه
گه مـرا پس مي زني ، گه باز پيشم مي کشي
آنچه دستت داده ام نامش دل است ، افسار نه
و بعد از تو عزیزم, عشق بازی و هوس تعطیل
لب ایوان و چایی و غروب و شعرگس تعطیل
و حتی بوسه های زیر باران_ یادم آمد باز _
تب لبهای ترش و شور و شیرین و ملس تعطیل
تماشای غروب و مست آواز قناری که
تنیده در خودش مثل دلم کنج قفس تعطیل
مرور خاطرات کهنه و بی رنگ و رویی که
فقط یاد آور عشق است, یک عشق عبث تعطیل
نوشتم روی قلبم که ورود عشق ممنوع شد
کسی داخل نیاید, هم شما , هم هیچ کس; تعطیل
خودم هم نیستم پایان قصه نقطه خواهد خورد
خیالت تخت,بی تو, رفت و برگشت نفس تعطیل
نه سراغی ، نه سلامی…خبری می خواهم
قدر یک قاصدک از تو اثری می خواهم
خواب و بیدار، شب و روز به دنبال من است؛
جز مگر یاد تو یار سفری می خواهم؟
در خودم هر چه فرو رفتم و ماندم کافی است
رو به بیرون زدن از خویش، دری می خواهم
بعد عمری که قفس واشد و آزاد شدم
تازه برگشتم و دیدم که پری می خواهم
سر به راهم تو مرا سر به هوا می خواهی
پس نه راهی، نه هوایی، نه سری می خواهم
چشم در شوق تو بیدارتری می طلبم
دلِ در دام تو افتاده تری می خواهم
در زمین ریشه گرفتم که سرافراز شوم
بی تو خشکیدم و لطف تبری می خواهم
تنها که شدی
ترانه را می فهمی
این حسرت عاشقانه
را می فهمی
این بغض برای گریه ام
کافی نیست!
تنها که شدی بهانه
را می فهمی
مطالب مرتبط:
زیباترین متنهای عاشقانه و احساسی +عکس
جدیدترین شعر و متن های عاشقانه و پر حرارت
اس ام اس عاشقانه تیکه دار سنگین
شعرهای زیبای عاشقانه و متن شکست عشقی