وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

پند عارف به جوان ثروتمند (داستان)

پند عارف به جوان ثروتمند (داستان)

در این بخش داستان زیبای پند عارف به جوان ثروتمند را نیز قرار داده ایم.جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای حیات نیک خواست.عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟خاطر نشان کرد: انسان هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.

 

بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه بنما و بعد بگو چه می بینی؟تذکر داد: خودم را می بینم !عارف تذکر داد: ….دیگر دیگران را نمی بینی !آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند : شیشهولی در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته

 

و در همان چیزی جز شخص خودت را نمی نگریهمین دو چیز شیشه ای را با هم قیاس بنما :وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به همان ها احساس عشق مي نمايد.ولی وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می گردد، فقط خودش را می بیندفقط وقتی قیمت داری

 

که شجاع باشی و همان پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری،تا دفعه دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری!امیدواریم از مطالعه این داستان های آموزنده لذت برده باشید و هرچند کم توانسته باشیم انتقال دهنده پیام های مهم این داستان های کوتاه آموزنده به شما باشیم. (داستان های آموزنده)