ممکن است کسی حملهای شدید (افسردگی شدید اسیکزوفرنیک) داشته باشد، بستری شود و بعد هیچوقت دیگر آن حمله تکرار نشود و کنترل شود. اما گاهی یک بیماری خفیف آنقدر در زندگی دردسر میآفریند که تا پایان عمر درگیرش هستیم. به طور مثال، افسردگی خفیف، اشکالات اضطرابی، رگههای اختلال شخصیت و وسواس…
بیماری که علائم او کنترل نشده منطقی نیست ازدواج کند. اما وقتی کنترل شد و پزشک تصمیم گرفت درمان را قطع کند، باید آگاهی لازم را درباره بیماری او و مشکلات آتی زندگی اش به او بدهداین مشکلات ممکن است در زندگی هر فردی به وجود بیاید و در این صورت اطلاع دادن آن به شریک زندگی بستگی به شدت مشکل و تکرار شدن آن دارد. اگر فرد در یک دورهای به اضطراب خفیف مبتلا و درمان شده، ضرورتی ندارد که آن را اطلاع دهد چون مثل این است که بخواهد آمار سرماخوردگی خود را بگوید.
اما حق طرف مقابل است که بیماریهای سنگین و سابقه بستری او را بداند، به هر حال باید با پزشک معالج صحبت کند. امکان عود بیماری، پیامدها، احتمال ژنتیکی و درصد مبتلا شدن فرزندان، تاثیر آن روی زندگیشان را بشناسد و تصمیم بگیرد.اما درباره بیماری های شدید وضع فرق می کند. من به بیماران شدید روانیام میگویم: «میدانم تو نیاز داری و او را حق خود میدانی اما اگر علاقهای هست، نباید او را قربانی کنی. علاوه بر این، اگر او قضیه را نداند میتواند در آینده شکایت کند و هیچ کمکی برای بهبودیات انجام ندهد.» آنها قطعا در مرحله حاد نباید ازدواج کنند.
به طور مثال، بیماری که علائم او کنترل نشده منطقی نیست ازدواج کند. اما وقتی کنترل شد و پزشک تصمیم گرفت درمان را قطع کند، باید آگاهی لازم را به او بدهد. به عنوان مثال بگوید: «اسکیزوفرنی در جمعیت عمومی 5/1 درصد احتمال بروز دارد اما اگر پدر یا مادر مبتلا باشد عدد به 12 درصد و در صورت ابتلای هر دو به 40 تا 50 درصد میرسد. خودخواهی است که کسی را به دنیا بیاوری که میدانی چند درصد احتمال بروز بیماری دارد که بسیار بد است.»